■  الهام سلطانی


شعر و ادب |

راه رفتن روی لبه ی جیغ در گریه ی ناموسی       انگلیسی

در شنیدن  آهنگی قدیمی  با ترجمه ی گریه ی ترکی به فارسی

در خرید یک قوطی زیتون در گریه ی بانمک بندری

حتی دویدن در دشت های به ظاهر سبز رنگ

با اسب هایی که هیچ وقت سوارشان نشدی در سوز گریه ی فولکلور /این همه تو...

تهش هم در شبکه ی مستند

با ببرها با آهوها.... بپری، بپری، بپری

می دویدم همچو آهو، می پریدم از سر جو

باز باران، باز باران...

چی می گی تو؟

دیالوگ خودِ اشک ریختن است 

اشک، روی دیوار دستشویی

که پناه امن و امینی برای انداختن تمام بی کسی  بر روی اوست

تا برسد به سریالهای خانگی وَ گریه ی همزمان با معروف ترین بازیگرِ هالیوود آقای لئوناردو داوینچی، آن هم به شکل زار زار /یا با پلنگ صورتی

که هیچ وقت نمیتواند رنگِ آبی را بفهمد و

با اشک های صورتی خیس میشود 

در هر صورت در آخرین بازماندگی ات

  باز هم، هالیوودی هستی

فیلم بازی نکن، چشمها را بباران

این دم و دستگاه کنتور نمی اندازد!