تأملی بر وجوه  ارتباط اخلاق و سیاست


تحلیل |

 

 

■  سیدعلی میرموسوی

 

رابطه اخلاق و سیاست از موضوعاتی‌است که همواره مورد توجه اندیشمندان سیاسی بوده و از زوایای گوناگونی به آن پرداخته‌اند. بحث درباره این موضوع پیش از هر چیز به تفکیک ابعاد و سطح‌های گوناگون آن و تعیین مسائل و پرسش‌های مربوط نیاز دارد. نوشتار حاضر در راستای پاسخ به این ضرورت در صدد است تا ابعاد این بحث را مورد تحلیل قرار دهد و با ایضاحی مقدماتی در باب دو مفهوم اخلاق و سیاست وجوه ارتباط آن دو را بررسی کند. هدف از این بررسی، تفکیک سطوح تحلیل رابطه اخلاق و سیاست به منظور جداکردن تحلیل‌های اخلاقی معتبر از نامعتبر در حوزه سیاست می‌باشد. افزون بر این، با نگرش مدرن به این رابطه کوشش می‌شود، مفهوم سیاست اخلاقی در دوران جدید و نیز الزامات آن،  بررسی و تحلیل شود.

درآمد

رابطه اخلاق و سیاست از موضوع‌های پایدار و همیشگی در عرصه اندیشه سیاسی بوده است. در تاریخ اندیشه سیاسی، اندیشورانی که از سیاست اخلاقی و فضیلت‌گرایانه سخن گفته و پشتیبانی کرده‌اند، بسیار بیشتر از آنانی بوده‌اند که از جدایی اخلاق و سیاست دم زده‌اند. با وجود این تجربه و تاریخ، به‌روشنی نشان داده‌اند که در عمل، سیاست از اخلاق جداست و سیاست‌مدارانی که به اصول اخلاقی پای‌بند بوده‌اند، بسیار اندکند. چه بسیارند سیاست‌مدارانی که برای تبیین رفتارشان به اصول اخلاقی توسل می‌جویند، ولی با بررسی دقیق می‌توان دریافت که آرمان‌های بر زبان آمده تنها جنبه توجیه‌گرانه و پوشاننده نسبت به انگیزه‌هایی دارند که از آزمون اخلاقی سربلند بیرون نمی‌آیند. این دوگانگی، پرسش از رابطه اخلاق و سیاست را با اهمیت‌تر و جدی‌تر می‌کند. به‌راستی سیاست چه نسبتی با اخلاق دارد؟ این پرسش هر چند به ظاهر ساده می‌نماید، ولی با تحلیل دقیق می‌توان آن را به چندین پرسش تجزیه کرد که هر یک به وجهی از ارتباط اخلاق و سیاست نظر دارند. با این کار می‌توان سطح‌های ارتباط این دو مقوله را از یکدیگر تفکیک و با نگاهی دقیق‌تر به بررسی آن‌ها پرداخت. مقاله حاضر با تفکیک این سطح‌ها می‌کوشد وجوه ارتباط اخلاق و سیاست را بکاود. از دیدگاه این مقاله بی‌توجهی به این وجوه، نه تنها به آشفتگی مفهومی می‌انجامد، بلکه اتخاذ موضعی درست در این باره را دشوار می‌کند. در پرتو این جداسازی، ماهیت رابطه این دو مقوله در اندیشة دوران جدید و تمایز آن با دوران قدیم، را بهتر می‌توان دریافت و الزامات آن را برای سیاست اخلاقی در جهان کنونی شناخت. در نوشتار حاضر کوشش خواهد شد، با تأمل درباره این مباحث، جغرافیای معرفتی بحثِ رابطه اخلاق و سیاست ترسیم شود. این کار پیش از هر چیز به نگاهی تحلیلی به دو مفهوم اخلاق و سیاست نیاز دارد، که در گام نخست مورد توجه قرار می‌گیرد.

 1. مفهومشناسی

اخلاق و معادل انگلیسی آن یعنی ethic یا morality در معنای گسترده، هنجارها و ارزش‌هایی‌اند که راهنمای اندیشه و عمل‌اند. در معنای محدودتر، اخلاق هنجارها و ارزش‌هایی را دربرمی‌گیرد که به  عمل و رفتار مربوط می‌شوند.  به بیان دیگر مجموعه‌ای از قواعد هنجاری و ارزشی که خوب و بد، پسندیده و ناپسند، زشت و زیبا و در نهایت باید و نبایدهای مربوط به کنش‌ها و رفتارهای آدمی را تعیین می‌کنند. این قواعد در چارچوب مکاتب اخلاقی گوناگونی اعتبار می‌شوند که با وجود اشتراک در برخی از احکام، درمورد سرشت و معیار فعل اخلاقی و منبع و روش شناخت دستورها و فضایل اخلاقی متفاوتند.اخلاق در نخستین تقسیم‌بندی به فردی و اجتماعی تقسیم می‌شود. اخلاق فردی  به سعادت فردی و تحقق فضایل انسانی در افراد می‌پردازد و در پی اصلاح روح و روان فرد از آلودگی‌ها و رذیلت‌هاست. در اخلاق فردی بهره‌مندی از فضائل اخلاقی و پیراسته بودن از رذایل اهمیت دارد، ولی رفتار مترتّب بر آن‌ها مورد توجه نیست. برای مثال داشتن ملکه بخشندگی صرف‌نظر از رفتار سخاوتمندانه کافی است. اخلاق اجتماعی به رفتار فرد با دیگران مربوط می‌شود. از این نظر چگونگی رفتار و تعامل افراد با یکدیگر و نهادهای اجتماعی اهمیت دارد. در این نوع اخلاق، افزون بر رفتار فرد، مؤسسه‌ها و نهادهای اجتماعی نیز مورد ارزیابی و داوری اخلاقی قرار می‌گیرند.  تفاوت‌‌های اخلاق فردی و اجتماعی تنها به این مورد محدود نیست، ولی پرداختن به همة آن‌ها در اینجا لازم به نظر نمی‌رسد.

در گونه‌شناسی دیگر، اخلاق به سه گونة هنجارین، کاربردی و حرفه‌ای تقسیم می‌شود. اخلاق هنجارین  همچنان که بیان شد  به پرسش‌های مربوط به کنش به معنای عام آن پاسخ می‌دهد. درحالی‌که اخلاق کاربردی، تطبیق احکام عام اخلاق هنجارین بر مصادیق و موضوع‌های خاص را بر عهده دارد. با توجه به اینکه پاسخ به مسائل نوپیدا همچون سقط جنین، شبیه‌سازی، اتانازی یا «بهْ‌مرگی»، همجنس‌گرایی، بهره بردن از محیط زیست و مانند آن از این نوع اخلاق انتظار می‌رود، دامنه‌ای رو به گسترش دارد. اما اخلاق حرفه‌ای ناظر به اصولی است که انجام درست یک حرفه همچون سیاست‌ورزی، پزشکی، معلمی و مانند آن را در پی دارد. البته، اخلاق کاربردی یا عملی به معنای عام‌تر که اخلاق حرفه‌ای را نیز در بر گیرد، نیز تعریف شده است.

در مورد معیار فعل اخلاقی برداشت‌ها و آموزه‌های گوناگونی طرح شده است و مکاتب اخلاقی از این نظر با یکدیگر تفاوت دارند. در نوشتار حاضر با الهام از نگرش اگزیستانسیال و وجودی کیرکگور، فعل اخلاقی، فعلی است که در آن فرد به جای خود به دیگری توجه دارد و ازاین‌رو میزانی ازخودگذشتگی را دربردارد. کیرکگور سه ساحت زیباشناختی، اخلاقی و ایمانی را در زندگی انسان از یکدیگر جدا می‌کند. در ساحت نخست، مرکز توجه انسان خود اوست که البته این خود می‌تواند در یک فرایند قبض و بسط، محدود و یا گسترده شود. در ساحت دوم آدمی به دیگری توجه دارد و هدف کنش‌ها و رفتارهای انسانی تامین مصالح دیگری است و در ساحت ایمانی، انسان به خداوند متوجه و در صدد تأمین خواست و انجام دستور خداوند است. بر این اساس می‌توان فعل اخلاقی را فعلی قلمداد کرد که مستلزم درجه‌ای از خودگذشتگی و توجه به دیگری باشد و برترین تجلی فعل اخلاقی جایی است که در آن انسان برای دفاع از دیگری حاضر به گذشتن از جان خود می‌شود.

دانش واژه سیاست (politics) در گسترده‌ترین برداشت، فعالیتی  است که مردم با آن قواعد عمومی زندگی خود را ایجاد، حفظ و اصلاح می‌کنند. هرچند این واژه در مورد رشته‌ای علمی که به بررسی این فعالیت می‌پردازد نیز به کار می‌رود.  با وجود این، برسر چیستی این فعالیت  اختلاف نظر وجود دارد و این اختلاف نظرها سیاست را مفهومی «ذاتاً مناقشه‌برانگیز» ساخته و تعریف آن را با دشواری روبرو کرده‌اند. بخشی از این دشواری به انبوه مدلول‌هایی بازمی‌گردد که در کاربرد روزمره این مفهوم وجود دارد و ریشه در پیش‌داوری‌هایِ مردم درباره آن دارد. بخشی دیگر نیز به عدم توافق بر سر موضوع سیاست مربوط می‌شود. ازاین‌رو سیاست به گونه‌های متفاوتی تعریف شده است: اعمال قدرت، دانش حکومت کردن، تصمیم‌سازی جمعی، تخصیص منابع کمیاب، کاربرد نیرنگ و دستکاری و مانند آن.

با وجود این، دیدگاه‌های متفاوت را می‌توان تشکیل دهنده دریافت‌هایی ناسازگار از مفهومی واحد و مبهم دانست. این دیدگاه‌ها در چارچوب دو رهیافت کلی  مطرح می‌شوند: رهیافت نخست، سیاست را چونان عرصه در نظر می‌گیرد و هر رفتاری را، از آن نظر سیاسی می‌داند که در این عرصه اتفاق افتاده است. در رهیافت دوم، سیاست همچون فرایند یا سازوکاری نگریسته می‌شود، که در آن رفتار سیاسی، رفتاری با مشخصه‌ها و اوصاف جداگانه است، که در هر عرصه‌ای یا شاید تمامی زمینه‌های اجتماعی می‌تواند روی دهد. هر کدام از این رهیافت‌ها بذر تعریف‌های بدیلی از سیاست را می‌کارند و به شکل‌گیری مکتب‌های متفاوت تحلیل سیاسی یاری می‌رسانند.

 از نظر «هیوود» این تعریف‌ها را به طور کلی به چهار گروه می‌توان تقسیم کرد: در گروه نخست، سیاست با نهادهای رسمی حکومت پیوند می‌یابد و به فعالیتی اطلاق می‌شود که در این نهادها انجام می‌پذیرد. گروه دوم، سیاست را با حوزه عمومی و فعالیت‌های عمومی مرتبط می‌کند و در برابر فعالیت‌هایی قرار می‌دهد که در حوزه خصوصی انجام می‌شود. گروه سوم، سیاست را فعالیتی معرفی می‌کند که در جریان آن توافق و سازش صورت می‌پذیرد. در نهایت، گروه چهارم در برداشتی گسترده، سیاست را با توزیع قدرت، ثروت و منابع پیوند می‌دهد و آن را فعالیتی می‌داند که در تمامی نهادها و همه ترازهای زندگی اجتماعی رخ می‌دهد.

بر اساس تعریف اخیر، سیاست به ساحتی از زندگی و فعالیتی اجتماعی اشاره دارد که حول پدیداری به نام «قدرت» شکل گرفته و به تولید و توزیع آن مربوط است. هرچند این ساحت از زندگی با حکومت و کشورداری پیوند بسیاری دارد منحصر به آن نیست و هر نوع کنش و رفتاری را که به نوعی با دستیابی و اعمال قدرت مرتبط است و یا در الگوی خاص توزیع آن اثرگذار است در برمی‌گیرد، حتی اگر این کنش در حوزه خصوصی اتفاق بیفتد. بر این اساس، سیاست بر خلاف اخلاق، امری اعتباری نیست بلکه به ساحتی واقعی و عملی از زندگی انسان اشاره دارد. دانش‌های سیاسی هر یک به نوعی به این ساحت از زندگی می‌پردازند و آن را بررسی و تحلیل می‌کنند.

 

■  استاددانشگاه