ایران؛ آب و آزادی


یادداشت |

احسان مکتبی

 دوران نوجوانی هر وقت خسته و نا امید می شدم کتابی از زندگی بزرگان را می گرفتم می خواندم و با راههای رفته آنها خودم را آزمون می کردم. مثلا یک بار زندگی مهاتما گاندی را خواندم و دیدم روزهای دوشنبه روزه ی سکوت می گرفته است. تصمیم گرفتم من هم یک روز بدون اینکه به کسی بگویم روزه ی سکوت بگیرم و با کسی حرف نزنم. خوب ماجرا در خانه مشکلی ایجاد نمیکرد پس روزه سکوت گرفتم. آن روز پنجشنبه بود وقتی از منزل  بیرون آمدم دوستی را دیدم حال و احوال کرد سرم را تکان دادم و خواستم رد شوم، گفت: کدام طرف میروی با هم برویم ... کمی به اجبار با او راه رفتم حال و احوال می کرد من سرم را بالا پایین میکردم و ... حکایتی داشتیم. گویا متوجه سکوت غیر طبیعیم شد و....... یا زندگی هلن کلر را خوانده بودم و فکر می کردم وقتی کسی شبیه او با این همه تنگناها و معلولیتها توانسته است کارهایی به این عظمت انجام دهد لابد من هم میتوانم موفق باشم  و .....  به هر حال از هر بزرگی چیزی می خواندیم و یاد می گرفتیم و نکته جالب آن بود که در همه ی آنها امید بر فایق آمدن بر مشکلات جاری بود و خواننده یا شنونده پس از خواندن و شنیدن توان مضاعفی پیدا می کرد که پس می شود و می توان.

اما امروز که اندیشه پویا را تورق می کردم طبق عادت، اول شروع به خواندن گفتگوی جعفر مدرس صادقی کردم. وقتی شروع به خواندن کردم غمی سنگین بر وجودم نشست. وقتی درباره زاینده رود صحبت می کند و اصفهان و خشکی آب و بی تدبیری های مداوم شصت هفتاد ساله و.... نه تنها هیچ امیدی را در آدم نمی نشاند، که به ما می گوید در فاجعه بارترین اوقات در حال گذران عمر هستیم و نمی دانیم به کجا ختم می شود و آنچنان که مدرس صادقی می گوید اگر از اکنون هم به قصد اصلاح کاری کنند لابد بیش از پنجاه سال می کشد و تازه اگر بکنند .......   مجله را ورق میزنم گزارش بعدی درباره وضع زنان خوزستان در بحران آب است و روزگار دوزخی آنها را گزارش داده است و.... حس تلخی است.

 تمام مطالب گزارشهایی از واقعیتهای زندگی امروز جامعه ایرانی است. شعار نیست استمرار ماضی و بعید در روزگار حال ماست، تلخ است، اما هست. به نظرم می آید ما آخرین امیدواران این دیار رنج کشیده ایم.

 وقتی آب نیست، آبادانی نخواهد بود. زندگی خواهد مرد و صحبت از امید بدون اصلاح اساسی و خردمندانه ساختارها، آب در هاون کوبیدن است و اصلاح اساسی ساختارها  هم بدون اصلاح سیاستها ی بنیادین میسر نیست.

  اصلاح بدون آزادی میسر نیست زیرا تا گفت و گو نباشد چگونه می شود فهمید؟ وقتی حق گفتگوی آزاد نباشد چگونه می شود اصلاح کرد؟ و بدون ازادی چگونه می شود جامعه ای راارتقا داد؟ آزادی  ناگزیر ماست هر راهی جز آزادی بن بست است و آزادی عبارت است از آزادی حق انتخاب.

        بدون آزادی رودخانه ها خشک می شوند. گل ها پژمرده می شوند و امید میمیرد. آزادی است که نمی گذارد جاهلان دهان به یاوه بگشایند زیرا در آزادی مردم سره از ناسره تشخیص می دهند باید امیدوار بود اما امیدی به اصلاح نیست تا ایران را ملک مشاع همه ی شهروندان ندانیم امیدی به اصلاح نیست تا حق تک تک شهروندان را در انتخاب سرنوشت شان محترم ندانیم  امیدی به اصلاح نیست تا ....

 امیدکه بتوانیم همین ایران زخمی را برای فرزندانمان  به ارث بگذاریم.

 

صاحب امتیاز روزنامه