بررسی دلایل و ضرورت های انقلاب، دستاوردهای انقلاب


یادداشت |

■  علی  قلی تبار

 

 

 

«اشتیاق انقلابی، تنها یک نتیجۀ ممکن دارد "ختم‌شدن به گفتمان ارباب". این موضوع را تجربه ثابت کرده است. آن‌چه شما به‌عنوان انقلابیون تمنایش را دارید، یک ارباب است. یکی هم به‌دست خواهید آورد.» (ژاک لکان)

در بخش نخست، به بنیان های اساسی سقوط و سرنگونی حاکمان و حکومت ها بدون تحلیل و بسط گزاره ها پرداختم.بدوا گمان می کردم قادرم در دو بخش به تبیین موضوع پیشنهادی بپردازم اما با همۀ تلاشم دریافتم که نباید از کنار این بحث با این اهمیت، به این سادگی گذشت. تجربه و دانش بشری در طول حکومت ها نشان می دهد که هر حاکمی و حکومتی در استمرار بقا و تثبیت خود همواره چنین بود: استبداد رای، فزون طلبی، انحصارطلبی، مطلق گرائی، تنگ تر کردن حلقۀ خواص و حذف رقیب ولو از نزدیک ترین اقارب و تشدید خشونت و هدم نمادها و نهادهای ارزشی و اخلاقی و هنجای مقبول و موجه زیرا بر بال نظریۀ ماکیاوللی، بقا را بعنوان اصل اول، اریکۀ قدرت می داند.

 

"هدف، وسیله را توجیه می کند!"

ماکیاوللی، پدر علم سیاست مدرن: سیاست جایی بود که نهایت خیر و شر به یک سرانجام می‌رسند و در این مسیر هدف وسیله را توجیه می‌کند. خوی و خصلت‌هایی وجود دارد که «فضیلت» به‌شمار می‌آید، اما اگر به‌کار گرفته شود به نابودی می‌انجامد. در برابر، خوی و خصلت‌هایی هم هست که «رذیلت» هستند، اما موجب ایمنی و پیروزی می‌شوند.

داشتن صفات خوب چندان مهم نیست. مهم این است که پادشاه فن تظاهر به داشتن این صفات را خوب بلد باشد. حتی از این هم فراتر می‌روم و می‌گویم که اگر شهریار حقیقتاً دارای صفات نیک باشد و به آن‌ها عمل کند به ضررش تمام خواهد شد، در حالی‌که تظاهر به داشتن اینگونه صفات نیک برایش سودآور است.

زمامدار برای نیل به‌قدرت و ازدیاد قدرت و حفظ آن مجاز است که به هر عملی چون زور و حیله و تزویر و غدر و قتل و جنایت و تقلب و نقض مقررات اخلاقی متوسل شود و هیچ نوع عملی برای نیل به‌قدرت و حفظ آن برای زمامدار ممنوع نیست. در مواجهه با اعتراضات نیز نرمش شهریار جایز نیست و اعدام افراد مفید است و باید به ایجاد ترس اقدام نمود و از قانون و زور استفاده کرد.» یعنی جدائی اخلاق از سیاست. او به شهریاران توصیه کرد که برای تحکیم قدرت خویش هر محذور اخلاقی را زیر پا بگذارند:

«چاره کار این است که شهریار به غایت، دورو و پنهان‌کار بشود و بیاموزد که چگونه با حقه‌بازی، آدمیان را گیج و سرگردان کند تا تظاهر و ریاکاری، او را حقیقت بپندارند.»

به باور ماکیاولی «هر که بخواهد در همه حال پرهیزکار باشد، در میان این همه ناپرهیزکاری سرنوشتی جز ناکامی نخواهد داشت. از این رو شهریاری که بخواهد شهریاری را از کف ندهد، می‌باید شیوه‌های ناپرهیزکاری را بیاموزد و هر جا که نیاز باشد به کاربندد.» از نگاه او، غالباً ضروری است که شهریار برخلاف راستی و برخلاف محبت و برخلاف انسانیت و برخلاف دین رفتار کند، اگر بخواهد حکومت خویش را پابرجا نگاه دارد. ریاکاری نه تنها برای حکومت شهریاری واجب است، بلکه می‌توان تا هر زمان که لازم باشد به آسانی به آن ادامه داد.»

هر چند لئو اشتراوس فیلسوف سیاسی معاصر با انتقاد از نظریات ماکیاولی نوشت:

«ماکیاولی در شهریار به رهبران توصیه می‌کند که به‌جای عدالت، رحمت، اعتدال، عقل و عشق از ظلم و ستم، خشونت، ترس و فریب استفاده کنند.»

 

لازم به یادآوری است که اندیشۀ امام خمینی، بر اصول اساسی زیر، معطوف بود:

عدم مشروعیت سلطنت به دلیل عدم اتکا به رای مردم و مخالفت با احکام اسلام، عدم امکان اصلاح نظام سلطنتی حتی در شکل مشروطه، جامعیت دین و پیوند ناگسستنی دین و سیاست، وجوب تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی، حق فقها در اعمال ولایت سیاسی در عصر غیبت، حق مردم در تعیین نوع نظام و حاکمان سیاسی و نظارت بر مسئولین

و رهبری او مبتنی بود بر:

مردمی کردن مبارزه سیاسی، مذهبی کردن مبارزه، پرهیز از مشی مسلحانه، حفظ اتحاد و انسجام

سه محور اصلی اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) عبارت بودند از:

نفی مطلق سلطنت، نقد مشروطیت رژیم و نظریه حکومت اسلامی و ولایت فقیه

یکی از تعاریف انقلاب: عبارتست از انجام حرکتی است سریع و تند و تخریبی و شتابان و تحولی عمیق و عظیم در ساختارهای سیاسی حکومتی که دارای سه ویژگی:

داشتن رهبر یا رهبران و پشتوانه مردم و ایدئولوژی باشد. نیز انقلاب، حرکتی بنیادین از سوی عموم مردم برای تغییر یک نظام سیاسی، حقوقی یا اقتصادی به نظامی دیگر با هدف نیل به تغییر و تحول در ساختار حکومت و جامعه است.

 

انقلاب، نهضت نیست چون نهضت:

1- رفورم یا اصلاح، (واژه ای بر گرفته از انقلاب کبیر فرانسه)؛ حرکتی است کند و تدریجی و گام به گام

2- تخریب گرایانه (شورش)؛ حرکتی کور است و سرگردان و بدون رهبری واحد هدف مشخص و توام با خشونت و با خواسته های نامحدود و قابل کنترل و سرکوب از سوی قدرت حاکم

جنبش یا نهضت، دارای کلیه خصوصیات انقلاب یعنی داشتن رهبر یا رهبران و پشتوانه مردم و ایدئولوژی می باشد ولی باعث تغییر حکومت و سیاست نمی شود.

مثلا نهضت مشروطه که در آن رهبر و پشتوانه مردمی و ایدئولوژی بود و فقط منجر به عوامل زیر گردید و تغییری در حکومت و سیاست کشور نشد. مطالبات آنان عبارت بودند از:

1- قانون اساسی 2- مجلس شورا 3- عدالتخانه 4 – محدود شدن قدرت شاه و سلطنت

انقلاب، کودتا هم نیست زیرا کودتا حرکتی که به وسیله کاملا نظامی است و از طریق نظامیان و به رهبری نظامیان بدون نیاز به ایدئولوژی و حمایت مردمی رخ می دهد.

برخی علل و عوامل در چرایی وقوع انقلاب را چنین بر می شمرند:

نارضایتی عمیق از شرایط حاکم، پذیرش و گسترش ایدئولوژی اسلامی، گسترش روحیه انقلابی، نقش آفرینی رهبری و نهاد های بسیج گر

چالمرز جانسون بر این دو عامل، نظر داشت:

از بین رفتن تعادل (رکود قدرت)، ناسازگاری نخبگان حکومتی

 

بنابراین ویژگی های انقلاب با شناسه های: شرکت توده ها (مردمی بودن)، وجود عنصر خشونت، تغییر ساختار های اجتماعی – سیاسی جامعه می باشد.

با این توضیح، انقلاب، رفرم نیست زیرا رفرم؛ به تغییرات تدریجی و جزئی که از سوی حاکمان (زمامداران) به صورت قانونی و مسالمت آمیز انجام پذیرد گفته می شود.

تئوری های انقلاب

بررسی هیچ امری از هیچ انقلاب، بدون مرور تئوری های انقلاب، خردمندانه و عالمانه نیست.

تئوری یا نظریه، همواره می کوشد قوانین تکامل [یا: تحوّل] در طبیعت یا جامعه را توجیه نماید و برای آن توضیح علمی بیابد. لذا تئوری های مربوط به انقلاب نیز باید این پدیدۀ مهم اجتماعی را تبیین نموده، درک و فهم چرایی و چگونگی آن را تسهیل نمایند و وقایع مختلف انقلاب را تفسیر و عللی را شناسایی و در نهایت، حرکت های اجتماعی بعدی از جمله انقلاب را پیش بینی کنند؛ بنابراین نظریه های انقلاب، متکفل بیان علل موجده، فرآیند و روند انقلاب است. البته ضرورت ندارد که هر نظریه ای این سه بخش را در درون خود جای دهد؛ چرا که پردازش یکی از این سه محور می تواند اساس یک نظریه را شکل دهد؛ ولی نظریه ای می تواند جامع تر و به حقیقت نزدیک تر باشد که کلیۀ این محورها را مورد توجه و ملاحظه قرار داده باشد. پس تئوری های انقلاب، به تبیین و تشریح علمی جایگاه این حرکت اجتماعی می پردازند و منشأ تحولات در جامعه را منعکس می سازند. به اقتضای مجال و ظرفیت فضای گفتمان مجازی و نیز تاب آوری مخاطب ارجمند، با بیان برخی تئوری ها، به شرح مختصری از تئوری های برگزیده می پردازم:

 

1) نظریه ها نخبه گرایانۀ حکمای یونان باستان

از نظر افلاطون، حکومت مطلوب، حکومتی است که حکیمان عهده دار رهبری آن باشند برای آن که بتوان جامعه ای را به خوبی اداره کرد، باید کسانی که مدیر جامعه می شوند، افراد برتری باشند که جامع علوم مختلف و از لحاظ تربیتی و اخلاقی ممتاز باشند. او اهمیت ویژه ای را برای تعلیم و تربیت جسمی و روحی در تحکیم و تثبیت یک نظام سیاسی قایل شده است و کم توجهی به این مسأله را زمینه ساز و بروز آشوب و ناامنی در مدینۀ فاضله دانسته است. او وجود شکاف در میان اعضای طبقۀ حاکم را سبب تبدل حکومت ها دانسته، باور داشت مدینه فاضله در اثر عدم تعلیم و تربیت صحیح به حکومت «تیمارشی» یا "تیموکراسی"، تبدیل خواهد شد. تیموکراسی حد میانی بین دولت آرمانی و الیگارشی است که نظامی پایین تر از آن است. تیموکراسی از نظر افلاطون هنوز ارزش های مثبتی را در خود حفظ کرده است و در صورت جاه طلبی روزافزون در این نوع حکومت، حکومتی دیگر به نام «الیگارشی» جایگزین آن خواهد شد. روی آوردن به سمت ثروت و توجه بیش از حد به آن نیز زمینه را برای حکومت «دموکراسی» فراهم خواهد ساخت و این نوع حکومت نیز که آزادی در آن به حد افراط کشیده می شود، جای خود را به حکومت های «استبدادی» خواهد داد. ارسطو اهداف انقلاب را در تغییر تمام یا جزیی از وضع موجود و نیز رفع نابرابری خلاصه می کند و در تعابیر خود از واژۀ «انقلاب»، برداشت صریح و واحدی ارائه نداده است، طوری که حتی این واژه به اصطلاحی چون «اصلاح» به آن اطلاق می گردد. او از علل عمومی و خصوصی انقلاب نام برده و اهداف انقلاب را در تغییر تمام یا جزیی از وضع موجود و نیز رفع نابرابری خلاصه کرده است.

 

2) نظریۀ مارکس

به نظر کارل مارکس، روابط تولید، زیربنای هر جامعه است و مظهر و نماد روابط تولید، زیربنا و روابط سیاسی و اجتماعی، روبنا محسوب می شود. لذا  مارکسیست ها معتقدند که مارکسیسم علم انقلاب است و در عالَم، هیچ نوع جهان بین دیگری را نمی توان یافت که به انسان ها علم انقلاب کردن و طریقه ی ایجاد تحول در جامعه را بیاموزد. او انقلاب را ناشی از روابط تولید می داند و آشنایی کارگر با فقر خود و غنای روزافزون سرمایه دار را زمینه ساز انقلاب طبقۀ کارگر معرفی کرده است.

 

3) نظریۀ کارکرد گرایان

این نظریه که ریشه های فکری آن به دورکهایم باز می گردد، در تقابل نظریات مارکسیستی است، زیرا مارکس بر تضاد اساسی جامعه تأکید داشت و حال آن که کارکرد گرایان، تعادل و رضایت را چهرۀ اساسی جوامع می پندارند. اینان باورمندند با تشدید تقسیم کار در جوامع، گسست اجتماعی پدید خواهد آمد و همین امر سبب بروز کج روی اجتماعی خواهد شد.

دورکهایم معتقد بود که در جوامع ابتدایی و اولیه، روابط میان افراد بر اساس «هم بستگی مکانیکی» است؛ ولی تقسیم کار اجتماعی منجر به ایجاد تمایزی خواهد شد که افراد را به سمت «هم بستگی ارگانیکی» سوق خواهد داد. در جوامعی که هنوز تقسیم کار به حد بالای خود نرسیده باشد، هم چنان هم بستگی حفظ خواهد شد. اما اگر تقسیم کار تشدید گردد، گسست اجتماعی نیز شدت خواهد گرفت و همین امر سبب «کجروی اجتماعی(انومی)» خواهد شد. از نظر او جامعه دارای نظم اخلاقی است که از درونش می جوشد و جامعه را به سمت یکپارچگی و همبستگی سوق می دهد. بر خلاف مارکس که انقلاب را امری اجتناب ناپذیر می پنداشت، دورکهایم، انقلاب را امری استثنایی به شمار می آورد که در خلاف روند عادی جامعه به وقوع می پیوندد. از نگاه پارسونز، چهار مقوله می تواند سبب هم بستگی در اجتماع شود: ارزش ها، هنجارها، نقش ها و جمع ها.

ارزش ها شامل: اصول، معیارها و صفاتی که ارزش مند و مطلوب به شمار می آیند. هنجارها نیز قواعدی هستند که وسیله نیل به ارزشها به شمار می روند. همچنین نقش های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... برای ایجاد همبستگی در جامعه ضروری می نمایند و در نهایت جمع ها، مجموعۀ نهادینه شدۀ ارزش ها، هنجارها و نقش ها به شمار می روند.

 

4) نظریۀ جامعۀ توده وار و کثرت گرا

از منظر هانا آرنت و ویلیام کورن هازر، تودۀ مردم از مباحث سیاسی بی اطلاعند، به همین رو زمینۀ پیوستن آنان به گروه های مختلف آشوبگر وجود دارد. در نظریۀ جامعۀ توده وار، یا از موقعیت نخبگان حکومتی کاسته می شود و آنان آلت دست مردم می گردند و یا تودۀ مردم از هویت خود تهی شده، آلت دست نخبگان می گردند. بنائا برای منافع برخی از نخبگان، به آسانی، اعتصاباتی را شکل می گیرند یا اعتراضاتی را به راه می افتند. از مفاهیم مهم این نظریه، بسیج اجتماعی است. کورن هازر در تحلیل خود از انقلاب، چهار نوع جامعه را برمی شمارد: جامعۀ همبستۀ سنّتی، جامعۀ تکثرگرا، جامعۀ توده ای و جامعۀ توتالیتر. اینان باور داند انقلاب در جوامعی رخ می دهد که ویژگی های ذیل را دارا باشند: وجود حکومتی که توانایی اجبار و کنترل تسلیحات را در دست دارد، منافع حکومت، گروه های معارض و نیز منابع مادی (نظیر تسلیحات) و معنوی (نظیر وفاداری).این نظریه، حاصل یک رخداد تارخی است و غیر قابل تعمیم

 

5) نظریۀ روان شناسانۀ انقلاب

که  جنبۀ دیگری از رفتار اجتماعی را در نظر می گیرد و بیشتر تمرکز خود را بر روی نخبگان قرار می دهد.

ادامه دارد ...