فلسفه ای برای زندگی
یاددداشت اول |
■ با مسوولیت سردبیر
عمومادر زندگی روز مره فلسفه ای برای رفتارهایمان نداریم،باور عامه آنست که تیازی هم به فلسفه ای برای زندگی عادی نداریم،صبح از خواب بر می خیزیم صبحانه می خوریم،با کمی تاخیر یا بهنگام به محل کار می رویم با مشتریان یا همکاران سر می کنیم و بعد در ساعت مقرر باز می گردیم. این خلاصه زندگی عامه شهروندان است .
در این میان اگر حادثه ای عجیب دیدیم می ایستیم نظاره می کنیم و بعد به باعث و بانی آن اتفاق لعن و نفرین می کنیم و یا با حادثه ای نگران می شویم و شب تمام ذهن ما را به خود معطوف می کند و... همه ی این حوادث و اتفاقات هم بدون تامل از پیش برایمان اتفاق می افتد اگر درد داشته باشیم حتما فریاد می کشیم ،اگر احساس کنیم که حقمان ضایع شده است و یا ظلمی به ما روا داشته اند تا مرز گلاویز شدن پیش می رویم و...
همه این حوادث و اتفاقات شبیه به هم برای همه شهروندان تقریبا به طور یکسان پیش می اید و همه آنها که یک رفتار یکسان در برابر حوادث دارند تقریبا از خود نمی پرسندآیا راه دیگری هم در برخورد با آن حادثه بوده است؟
چرا همه به یک شکل و قواره رفتار می کنیم؟چرا وقتی به ما بد می گویند تا پاسخ بدگو را ندهیم آرام نمی گیریم؛آیا نمی شود سکوت کنیم و بگذریم چرا باید پاسخ میدادیم چرا باید سکوت می کردیم و دهها چرای دیگر که هر روز ما را بخود مشغول کرده است ،این موضوعات ،موضوعات بدیهی و جاری زندگی همه شهروندان است در کنار اینها موضوعات ،مهمتر و موثر تری هم هم هست که می تواند راهبردهای شما را در زندگی تغییر دهد مثلا نسبت شما با شهرت چیست ؟نسبت شما با در آمد و ثروت چیست؟اصولا برای شما ثروت چه مفهومی دارد ؟آیا آنها که صاحب در آمدهای آنچنانی هستند در آرامش زندگی می کنند ؟آیا شباهنگام بی دغدغه سر به بالین میگذارند؟اگر نه چرا شما مدام در همان مسیر گام می زنید این سوالات و در کنار اینها دهها سوال دیگر را شهروندان می توانند از خود بپرسند و احتمالا هیچگونه پیش فرضی هم در این باره نداشته باشند و پاسخ آنها این باشد که تا آنجا که دیده ایم و شنیده ایم همه به همین قواره رفتار می کردند .
دقیقا به همین دلیل است که ما نیازمند فلسفه ورزی در زندگی خود هستیم تا در انتهای مسیر زندگی حسرت روزهای گذشته را نخوریم نیازمند فلسفه ورزی برای زندگی روزمره امان هستیم تا با تامل و آگاهی با همه پدیده ها برخورد کنیم و به تعبیر سهراب سپهری باید به درجه ای از فهم برسیم که حتی آب هم بدون فلسفه نخوریم ،اگر این چنین نباشد بعید نیست تمام زندگی بدنبال آرامش بدویم و در همان حال روش های زندگی ما مولد خشونت و بی قرار باشد .
برای اینکه در نهایت از بودمان پشیمان نباشیم و حسرت نخوریم لاجرم باید فلسفه زندگی خود را داشته باشیم بدون زیست فلسفی زندگی در دنیا مانند راه رفتن شباهنگام دربیابان است ممکن است به آبادانی برسیم و رستگار شویم اما آن بخاطر شانس و اقبال ما بوده است نه مبتنی بر شعور و دانایی ما.
بنابر این برای زندگی بهتر و آرامش بیشتر نیازمند فلسفه ای برای زیستن هستیم باید اعمال ما پیش از آنکه برای دیگران معنا داشته باشد برای خودما صاحب مفهوم باشد زیرا ممکن است هیچگاه برای رفتارهایمان نیازمند توضیخ به دیگران نباشیم اما هر شب برای کارهایی که کرده ایم باید به خود توضیح دهیم تا پلکهایمان به هم سنگینی کنند.