چهلمین جشنواره فیلم فجر در گرگان: عرصه ی فیلم اولی ها بود
گزارش |
امیرمحمد درویش_در روزهای گذشته، با کار خوب اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، گرگان میزبان جشنواره چهلم فجر بود و دو مجموعه ی سینما کاپری و عصر جدید پذیرای همشهریان و هنرمندان گرگانی بودند. اتفاق خوبی که با حمایت از هنرمندان برای تماشای فیلم ها هم همراه شد تا فرصتی دست بدهد و حالا که در تهران حضور نداریم، حداقل از تب و تاب جشنواره نیفتیم و فیلم ببینیم و با دوستان گپی بزنیم و شاید هم دستی به قلم و کاغذ ببریم.
جشنواره چهلم همانطور که از قبل پیش بینی می شد،جشنواره ای بی رمق و بی کیفیتی از آب درآمد، با همان اخبار قبل از جشنواره و عدم حضور سینماگران شاخص، انصراف بعضی دیگر از هنرمندان و توقیف ادامه دار قاتل و وحشی نعمت الله تنها امید علاقه مندان سینما به فیلمسازان جوانی بود که اتفاقا تعداد قابل توجهی از آن ها فیلم اولی بودند. شاید بتوان تنها دستاورد جشنواره چهلم را هم همین حضور جوان های پر تعداد و پر شوری در نظر گرفت که سال ها در زمینه تئاتر و فیلم کوتاه فعال بودند و حالا فرصتی به آن ها دست داده تا خودشان را وارد بدنه ی سینما بکنند و الحق و الانصاف خیلی از آن ها واقعا درخشیدند. بیشتر از آن هایی که در تمام این سالها ما فقط به آن ها و حضور تکراری و بی ثمرشان عادت کرده بودیم .البته جشنواره خالی از اسامی شاخص نبود و حضور کیمیایی،میرکریمی، مهدویان، شعیبی،حجازی فر و یک سری از بازیگران سرشناس تنور جشنواره را گرم نگه داشت.البته این بین نباید از مسئله ی ترکیب کاملا مردانه ی داوری، اعمال ممیزی ها و همچنان مسئله ی سرمایه های پیدا و نهان فیلم ها به راحتی گذر کرد.با تمام این ها جشنواره مثل گذشته با استقبال همراه شد و سینماهای گرگان حتی با وجود شیوع دوباره کرونا دوباره شلوغ و گرم شد و مردم و سینما و سینما و مردم دوباره به هم سلام کردند.در طول این هفته موفق به تماشای تعدادی از فیلم ها شدم و سعی کردم یادداشتی هرچند کوتاه پیرامون هرکدام از این فیلم ها بنویسم. در این یادداشت ها سعی شده هیچ جزئیاتی از خط روایی قصه فیلم ها لو نرود و حقوق مولفین و تولید کنندگان کاملا حفظ شود. در ادامه شما را به خواندن این نوشته های کوتاه دعوت می کنم.
برف آخر
نویسنده و کارگردان : امیرحسین عسگری
برف آخر از لحاظ فرم و اجرا در وضعیت قابل تحسینی است، قاب بندی ها و میزانسن های امیرحسین عسگری دستاوردی ویژه ای برای فیلمش است. اما اثر در متن بشدت لنگ میزند. هرچند فیلم پر مایه است وحرف های فراوانی دارد و از ازدواج اجباری، تقابل انسان و طبیعت خشن، عشق نافرجام، حمایت از حیوانات در معرض انقراض و... صحبت میکند اما باید دید در پرداخت هرکدام چقدر موفق عمل کرده و یا الزامی به وجود رد پای هرکدام از اینها در اثر وجود دارد؟ فیلمنامه ی کم فراز و فرودش فقط ظاهر یک اثر مینیمالیستی است چرا که فقر جزئیات و مقاطع دراماتیک اثر فقط روایت را طولانی میکند بدون اینکه جذابیت روایی برای مخاطب بوجود آورد. فیلم حتی با در نظر گرفتن ریتم کند درست و سکوت لازمش هم میتوانست فیلم کوتاه تری باشد. خرده داستان های موازی هرچند از از نظر تم به کمک فیلم می آید اما عدم تلاقی آن ها در یک نقطه ی اشتراک، از گیرایی تعلیق اثر می کاهد. امین حیایی کام بکی قابل توجه به دوران اوجش میزند و با بازی به اندازه و درستش تحسین بر می انگیزد. مجید صالحی هم بعد از فاصله گرفتن از نقش های کمدی همچنان در نقش های جدی به درخشش ادامه می دهد. در نهایت باید به تهیه ی مستقل چنین فیلمی در شرایط سخت برفی هم اشاره کردکه کاری بسیار بزرگ و ستودنی ای است. حضور حیوانات مختلف در فیلم بلاخص گرگ ها، صحنه ی زایمان گاو و... از دیدنی های برف آخر است که مهر تائیدی بر تلاش قابل ستایش تیم تهیه و برنامه ریزی اثر است.
شادروان
به نویسندگی و کارگردانی حسین نمازی
یک فیلم کاملا پا در هوا و آشفته با زبانی ابتر برای خلق موقعیت های تراژدی و کمدی. فیلم ضربه اصلی اش را از فیلمنامه می خورد، از آنجایی که تکلیف ژانری اش مشخص نیست. کمدی اش نمی خنداند، تراژدی اش شکل نمیگیرد و مولفه های تراژدی-کمدی هم ندارد. این آشفتگی ژانری در ساخت فیلم هم اثر منفی اش را گذاشته. روایت بر پایه ی دیالوگ است و ایده اتفاقا جذاب اثر به خلق موقعیت منجر نمی شود. خط روایی ازدواج دختر افغان هم به کمک فیلمنامه نمی آید و به قدری ضعیف و ابتر باقی می ماند که وارد بافت درام قصه نمی شود. بازی ها ویژه و قابل توجه نیستند اما به راحتی هم نمیتوان از آن ها گذر کرد، گروه بازیگران روابط خویشاوندی درستی را خلق می کنند و کارگردان هم در به تصویر کشیدن خانواده ایرانی موفق عمل کرده است. در مجموع فیلم از آن دسته آثاریست که شاید در اکران عمومی و گیشه موفق عمل کند اما بنظر نمی آید مورد اقبال هیئت داوران جشنواره قرار بگیرد هرچند که جشنواره عموما برای مخاطبانش همراه با غافلگیری هایی باشد.
بدون قرار قبلی
نویسنده: فرهاد توحیدی و مهدی تراب بیگی با نگاهی بر یکی از داستان های مصطفی مستور_کارگردان: بهروز شیعبی
بهروز شعیبی بلده کار سینماست و اصولا در آثارش استاندارد ها را حفظ می کند. "بدون قرار قبلی " هم از این قاعده مستثنی نیست، هرچند از دهلیز عقب تر است اما حتما ارزش دیده شدن دارد . رجعت به اصل خویش و خود شناسی در بستر مفهومی تحت عنوان وطن ستون معنایی اصلی فیلمنامه است که تا انتها همزمان روی کارکتر اصلی فیلم و مخاطب کار میکند.فیلمنامه سعی میکند خودش را لو ندهد و مخاطبش را قطره چکانی آگاه کند و تا زمانی که این رویکرد را دارد جذابیت روایی متن حفظ میشود و مفاهیم معنوی و میهنی اش به دل مینشیند اما در بخش های انتهایی فیلم با اضافه شدن نشانه ها و المان های مذهبی و دینی با وجود اینکه ظاهرا از منظر تماتیک به کمک کار می آیند اما دراماتیک نیست وچون در دل قصه حل نشده اند ،بیرون می زنند.این تحول درونی شخصیت اصلی نیاز به زمان و انگیزه مشخص دارد . ریتم کند کار به کمک باورپذیری این تحول می آید و انتخاب صحیحی است اما گاهی انگیزه ها ملموس نیستند و ما نه متوجه یک کشش درونی میشویم نه یک دلیل بیرونی مستحکم. بازی پگاه آهنگرانی بازی خوبی است، شاید از بهترین بازی های کارنامه او، اما رقبای قابل تری در این جشنواره دارد. الهام کردا که همیشه کیفیت ویژه ای دارد می درخشد و حداقل شایسته حضور در بین کاندیداهای سیمرغ نقش مکمل است و شاید زمانش رسیده باشد که سال ها تلاشش در تئاتر به ثمر بنشیند. امین میری نقش کوتاهی دارد اما حساب شده و به اندازه است. بازیگران کودک فیلم هم واقعا عالی هستند. بازیگر نقش الکس تحسین برانگیز است و به کمک دو بازیگر کودک دیگر موقعیت های شیرینی خلق می کنند که گاهی واقعا لبخند بر لب مینشانند.
موقعیت مهدی
نویسنده : هادی حجازی فر و ابراهیم امینی
کارگردان : هادی حجازی فر
حجازی فر را نمیتوان دوست نداشت، عقبه و علاقه ی قابل توجهش در تئاتر و حضورش در این سالهای سینما حالا از او مردی محبوب ساخته. موقعیت مهدی او شاید یک شاهکار نباشد اما به اندازه ای قابل قبول است که منتظر کارهای بعدی حجازی فر باشیم. بزرگترین مشکل فیلم ساختار اپیزودیک آن و در خلال آن ناقص ماندن احوالات قصه هاست.گویی فیلم نسخه کوتاه شده یک سریال است و همینجا اولین ضربه اش را میخورد به همین دلیل است که قصه عمق پیدا نمیکند و یا فرصت کافی برای پرداخت ندارد.همه چیز در زمانی که باید ادامه داشته باشد تمام می شود و هرچیزی که پیش زمینه و مقدمه چینی خوبی داشته ناگهان به پایان می رسد. فیلم ، فیلم شخصیت است و شخصیت پردازی ها درست اتفاق افتاده پس می توان همراه شخصیت ها قصه ها را دنبال کرد و با آن ها همراه شد.در مجموع رویکرد حجازی فر در روایت، رویکرد درستی است ، این ساختار اپیزودیک ، بررسی جوانب و ابعاد مختلف زندگی کارکتر و شخصیت های فرعی نزدیک به او( که اتفاقا در آن ها موفق تر عمل کرده) به شناخت مخاطب از کارکتر منجر می شود و قطعا در نسخه سریالش هم همراهی مخاطبش را میگیرد و هم با فضاسازی های خوب کار، تاثیرگذاری بیشتری خواهد داشت.بازی هر دو حجازی فر با اشاره به این که وحید حتی بسیار بهتر بوده و همچنین ژیلا شاهی از نقاط قوت اثر است.
مرد بازنده
نویسنده: محمد حسین مهدویان، حسین حسنی، ابراهیم امینی
کارگردان: محمد حسین مهدویان
قطعا از فیلم های قابل قبول جشنواره که میشود با خیال راحت پیشنهاد تماشایش را به دیگران داد. مهدویان که حالا دیگر سبک و سیاق کاری خودش را خوب میشناسد و در کارگردانی اش استیبل شده، با حفظ فرمول قاب بندی ها و میزانس های مخصوص به خودش، دست به تجربه ی جدیدی میزند. تجربه ای قابل قبول اما خیلی عقب تر از ماجرای نیمروز و یا حتی ایستاده در غبار. مرد بازنده قصه ی یک کارآگاه کارکشته ی با تجربه ی جدا مانده از یک سیستم فاسد است که در نهایت، هرچند که برای رسیدن به هدفش به هرکاری دست می زند، موفق نمی شود و تنها می ماند. اما با یک تفاوت مهم که قهرمانش در انتها در کنار یک قاتل می ماند ، اقدامی که مورد ستایش مخاطبانش هم قرار می گیرد. مهدویان در نهایت در پلان پایانی اش با حضور تنهای این شخصیت در شلوغی خیابان های تهران درحالی که درد کشیده و آشفته است سرانجام قهرمانش را به تصویر می کشد. تصویری سرد و تلخ که نقطه ی قوتش این است که از مایه های ملودراماتیک همیشگی مهدویان فاصله می گیرد. قصه ی موازی شخصیت، تلاشی ناموفق در نشان دادن آشفتگی قهرمان در خانواده اش است، قصه ای ساده و بدون جزئیات با اختلافی کلیشه ای و دم دستی بین پدر و پسر و وجود یک شخصیت دختر کاملا خنثی. ماجرای دندان درد هم حتی اگر تلاشی برای تمثیلی نشان دادن پاشنه ی آشیل قهرمان باشد تلاشی نافرجام است. زحمتی که جواد عزتی برای درآوردن این نقش کشیده کاملا ملموس و محسوس است اما امتیاز ویژه ی بازیگری او تغییر و تحولیست که در ژست بدنی اش بوجود آورده، جلو تر از تغییری که در بیانش دارد. بیانی که گاهی یکدستی و تداومش در لحن را از دست می دهد. عزتی خواسته یا ناخواسته در بعضی از صحنه ها مخاطب را به خنده وا میدارد که شاید تاثیر تصویر و پیش زمینه ای باشد که از او به یاد داریم اما لحظات شیرینی است که بیرون نمی زند و اذیت نمی کند و شاید مخاطب را بیشتر با قهرمانش همراه و همدل کند. رعنا آزادی ور هم بسیار قابل قبول است و مثل همیشه نمی شود به راحتی از او عبور کرد.
هناس
نویسنده : احسان ثقفی و مهدیه عیناللهی
کارگردان : حسین دارابی
یک ایده ارزشمند اما ...
بازه ی پلات هناس، بخش پایانی زندگی شهید رضایی نژاد تا ترور آن را روایت می کند. روایتی که خودش از قبل ملات کافی برای دراماتیک شدن را دارد، حتی یک پایان خیره کننده در اختیار نویسنده قرار می دهد. اما متن از پرداخت به مقاطع پلات و دیالوگ نویسی ها ضربه میخورد.جایی که باید قصه پر کشش شود و شخصیت پردازی کامل. البته شخصیت پردازی همسر شهید بهتر و درست تر انجام می شود اما در پردازش شخصیت شهید رضایی نژاد خلاء احساس می شود.فضا سازی ها هم دل نشین نیست و صحنه هایی مثل تولد یا گفت و گوی پر اهمیت آخر زوج و یا کشمش های شهره (زن شهید) و فرهاد ( وحید ربانی ) بسیار تله فیلمی است و از مدیوم های سینما به دور. انتخاب بهروز شعیبی از منظر ژستیک و چهره و حتی نوع بیان آرامَش انتخاب درستی است و می شود به انتخابش حق داد اما شعیبی در زنده کردن شمایل شهید رضایی نژاد موفق نیست، چرا که همانطوری که فیلم به ما دیتا می دهد شخصیت ایشان بسیار مدرن تر ،محکم تر و آدم حسابی تر است. حتی اشاره می شود که شهید از معترضین انتخابات ۸۸ هم بوده اما تصویری که در نهایت فیلم به ما می دهد با این دیتاها نمی خواند.
بیرو
نویسنده و کارگردان: مرتضی علی عباس میرزایی
هرچند که حضور فیلمی در ژانر ورزشی با هرنوع کیفیتی در جشنواره ی بی رمق ما همیشه خبر خوبی است، اما بیرو ناامید کننده ظاهر می شود. فیلم یک اتوبیوگرافی است، نویسنده و پژوهشگر ماده خام پر پتانسیلی را برای خودش فراهم می کند اما در پرداخت به آن و دراماتیزه کردنش موفق عمل نمیکند. انتخاب این بازه ی پلات از فابیولای پر جزئیات و پر فراز و نشیب زندگی بیرانوند و حذف کردن دوران ورزشی حرفه ای او از تمهیدات هوشمندانه ی نویسنده بود.ضمن اینکه حضور خلاقانه ی خود بیرانوند و ارزیابی گذشته ی خودش حالا در قالب یک کارشناس یا مربی از صحنه های جذاب خلق شده ی فیلم است. اما متاسفانه صحنه های فوتبالی با وجود تلاش قابل ستایش دوربین مجید یزدانی و کار سخت او ، خوب کارگردانی نشده و گاهی به قدری اغراق آمیز می شود که تحت هیچ عنوان نمیشود باورش کرد.باگ های صحنه ای هم قابل چشم پوشی نیست و گاهی با المان هایی مواجه میشویم که به روزگار فیلم تعلق ندارند. به جز مهدی زمین پرداز که دیگر یادگرفته استاندارد همیشگی اش را حفظ کند و با اغماض محمد علیمحمدی بازی دیگر بازیگران اصلا قابل قبول نیست و استعداد های دیگر صرفا هدر می روند و امین میری بازیگر پرکار این جشنواره برخلاف بازی های بسیار خوب دیگرش در هناس و بدون قرار قبلی در بیرو به شکل غم انگیزی خوب نیست. در مجموع تلاش برای چنین تجربه های ژنریکی با هر کیفیتی ستودنیست.
علفزار
نویسنده و کارگردان: کاظم دانشی
علفزار فیلم بدی نیست. قصه ی مهیبی دارد و شروع غافلگیر کننده، اما در ادامه برای ایجاد بحران ها و کشمش ها متن اصطلاحا کم می آورد، اما ابدا فیلم بدی نیست. دانستن همین یک خط از سیناپس فیلمنامه - تجاوز گروهی پسران به یک دسته دختر - خود به اندازه ی کافی مهیب و ترسناک و پرپتانسیل است که شمارا به دیدن فیلم وا دارد. اما فیلمنامه در ایجاد بحران و استراتژی و مانع می شود گفت که دراماتیک عمل نمی کند و این کمی موضوع عجیب و ملتهبش را سطحی میکند. اما با این حال نمی شود از بازی خوب بازیگرانش گذشت و نمی شود پژمان جمشیدی اش را نادیده گرفت. پژمانی که نشان داده توجهی به انتقادات ندارد و مسیر درستی را می پیماید و به درجه ای از پختگی در بازیگری رسیده که بعد از حضور در کاندیداهای بهترین بازیگر مکمل مرد ، حالا حضورش در کاندیداهای بهترین بازیگر اصلی مرد هم باعث تعجب نشود.صدف اسپهبدی هم واقعا بازیگری می کند و برای تجربه ی اول به قدری خوب است که پدیده این جشنواره لقب بگیرد.
ملاقات خصوصی
نویسنده: امید شمس، بهمن ارک و علی سرآهنگ
کارگردان: امید شمس
ملاقات خصوصی، فیلمی که با اقبال مخاطبین و هنرمندان مواجه شده و همین به حدی کنجکاوی برانگیز است که تمام تلاشمان را به کار بگیریم و به سختی به تماشایش بنشینیم شاید بتواند کمی از بی حس و حالی جشنواره چهلم بکاهد. فیلم اول امید شمس یک عاشقانه ی جذاب است که درست کار می کند، درست فضا می سازد و درست هم مخاطبش را همراه می کند.از نظر نگارش در وضعیت خوبیست، انسجام دارد و ساختارش را حفظ می کند. کارگردان بر روی کارش کنترل دارد و حساب شدگی مشخصی را در طول فیلم می بینیم که روح نواز است و به کار می آید.حتی این حساب شدگی را در اندازه بازی بازیگران هم می بینیم، همه چی درست و به جا، جدا از بازی خوب دو شخصیت اصلی، بازی بازیگران مکمل کار هم خوب از آب درامده. این بازی یدست قابل قبول نشان از بازی گیری درست کارگردان دارد که همه را در یک سطح خوب نگه داشته و چیزی بیرون نمی زند. اساسا هم در کار چیزی بیرون نمی زند و اغراق شدگی کمی نه در صحنه های روشن و نه در صحنه های تاریک فیلم نمی بینیم.