بررسی نظریه قبض و بسط شریعت
یادداشت |
■ دکتر حسین میقانی
آیا در اسلام مفسر رسمی داریم یا متخصص؟ اگر یک متکلم؛ یک محدث و یا یک مفسر قرآن از باب تخصص خود اظهار نظر کنند آیا از باب آنکه مفسر دیناند باید سخن آنها را بدون چون و چرا پذیرفت؟ و آیا در طول تاریخ تفکر اسلامی چنین چیزی جریان داشته است، یعنی فقیهان و متکلمان و محدثان و مفسران باب تفکر در مسایل دینی را بر همگنان خود مسدود ساختهاند، آنهم به صرف اینکه فقط ما مفسران رسمی دین هستیم و هیچ صاحبنظر دیگری حق اظهارنظر در باب دین را ندارد؟
از برخی سخنان دکتر سروش چنین برمیآید که ایشان نگران است که مبادا عدهای دین را قشری و یک بعدی سازند و از آن تفسیری سطحی ارائه دهند. این سخن حقی است که نمیتوان آن را نفی کرد ولی بفرض هم که برخی افراد چنین کنند، این موضوع ارتباطی به ایدئولوژیک کردن دین (به معنای خاص ایشان) ندارد. اگر هم ایشان بگوید که مراد من از ایدئولوژیک شدن همین قشری و تک بعدی کردن و سطحینگری شدن دین است، این معنا با تعاریف اصلی ایشان چه نسبتی دارد؟ آیا نمیتوان هندسه مکتب را به گونهای ارائه داد که قشری و تک بعدی و سطحی نشود؟ آیا نباید پذیرفت که محتوای برخی از ایدئولوژیها به گونهای است که ظرفیت قشری و سطحی و یک بعدی شدن را دارند، اما محتوای برخی دیگر چنین نیست و اگر هم کسی بخواهد به چنین کاری دست بزند بر اساس محتوای همان ایدئولوژی میتوان اندیشه او را نقد کرد و به او فهماند که دیدگاه تو ارتباطی به این ایدئولوژی ندارد؟ ایدئولوژیهایی نظیر مارکسیسم و فاشیسم از عمق و محتوای گسترده برخوردار نیستند، لذا در معرض این گونه سوء استفادهها قرارمیگیرند، اما اسلام به عنوان دینی پرمحتوا و عمیق ظرفیت سطحی و تک بعدی شدن را ندارد و اگر هم کسانی بخواهند آن را «قشری و تحمیلی و موقت و تک بعدی و بریده از باطن شدن» در آورند، فهم و معرفت آنها را میتوان با معیارهای دین نقد کرد. گاه دکتر سروش نگران این است که فقه به عنوان برترین چهرة دین تلقی شود. مسلماً با توجه به اینکه دین شامل نظام اعتقادی، اخلاقی و احکام است نمی توان فقط فقه را درنظر گرفت و به اعتقادات و اخلاقیات بیتوجه بود. در واقع محتوای دین به گونهای است که نمیتوان یک بعد آن را مطرح کرد و سایر ابعاد آن را نادیده گرفت. از همینجاست که میگوییم محتوای دین به گونهای است که صفات منفی ایدئولوژیها را نمیپذیرد. شاید مهمترین دستاورد نظری سروش، همچنین به اذعان خود او، تفکیکهایی باشد که او در این سالیان در دستگاه نظری خویش پرورده است: تفکیک میان سکولاریسم سیاسی و فلسفی، تفکیک میان دین حداقلی و حداکثری، تفکیک میان حقمداری و تکلیف مداری، تفکیک میان ذاتی و عرضی در ادیان، تفکیک میان استدلالهای بروندینی و دروندینی و... بسیاری از این تفکیکها موفق بوده اند و در فضای فکری ایران جا افتادهاند، البته درجه موفقیت همه یکسان نیست. تفکیک سروش میان دینداریهای معرفت اندیش، تجربت اندیش و معیشت اندیش مبدعانه است و به عنوان نمونه نقد روحانیت به عنوان گروهی که از دین کسب معیشت می کنند و کمتر بهره از تجارب عرفانی و اندیشه فلسفی دارند، با این حال نسبت میان دو نوع دینورزی معرفتاندیشانه وتجربهاندیشانه، خصوصاً در موارد تعارض، امری مبهم در پروژه روشنفکری دینی سروش است و آسیبهایی از این جهت متوجه پروژه او، خصوصاً نظریه رویاهای رسولانه، است. سروش دینورزی را به سه نوع تقسیم می کند. خلاصه نظر او آنست که در دینداری معیشت اندیش، که به نوبه خود به عامیانه و عالمانه تقسیم میشود، خداوند در جامه یک قانونگذار سختگیر ظهور می کند که حلال و حرامها و باید و نبایدهای سفت و سختی برای دینداران وضع کرده است. برای دینداران معیشت اندیش خداوند نه ناز است و نه راز، بلکه یک جبار مقتدر و سختگیر است که تازیانه به دست برسر دوراهی بهشت و جهنم ایستاده است. خط کشیهای پررنگ و قاطع میان مومنان و کافران، جهان را ساده انگاشتن و ندیدن پیچیدگیها و ظرافتها و تنوعها و رنگارنگی عالم انسانی، مرزبندیهای قاطع ایدئولوژیک، خدا را مال خود و متعلق به خود و در فکر فرقه خود و نامهربان دیدن با دیگران، تنگ گرفتن دایره حق و وسیع گرفتن دایره باطل، تکیه کردن بر تضادهای فرقه ای و گروه خویش را معیار حق و مولد هویت حقیقی مسلمانی دانستن از لوازم و مشخصات این گونه دینورزی است .تعریف سروش از دینورزی معیشت اندیش البته مبهم هم هست. به عنوان نمونه او هم شریعتی و هم داعشیان را باورمند به دینداری معیشت اندیش می داند، حال آنکه می دانیم میان دینداری ایشان بسیار فرق است، و تنها عالمانه دیدن یکی و عامیانه دیدن دیگری مشکل را حل نمی کند . نوع دوم دینداری در تفکیک سروش، دینداری معرفت اندیش یا همان رویکرد کلامی و فلسفی به دین قرار دارد. برای معرفت اندیشان مقولاتی چون پیامبر، وحی، شیطان، آخرت، عالم غیب.... موضوع مداقه معرفتی، فلسفی هستند، نه صرفاً عمل متعبدانه. دینداری معرفت اندیش بر خلاف دینداری معیشت اندیش دینداری محققانه است و در نتیجه روحانی ندارد، چون صنف روحانی که مشخصه بارز آن ارتزاق از راه دین است مورد نیاز مقلدان است نه محققان. برای یک دیندار معرفت اندیش شک کردن، سئوال کردن، نقد کردن و فهمیدن، عین عبادت است؛ بلکه اساسا لب و عمده کار او صرف این کارها می شود. این نوع دینداری برخلاف دینداری معیشت اندیش تکثرگرا است، برای اینکه معنا ندارد که ما در عالم رای، در عالم نظر، و در عالم معرفت، جزم اندیش و تکرو و تک اندیش باشیم و بپنداریم در هر زمینهای یک رای بیشتر وجود ندارد و آن هم رای ماست و بعد هم با قدرت بخواهیم آن را اعمال کنیم عالم نظر عالم لغزنده ای است و به آسانی در آن تنوع راه پیدا می کند و تکثر در آن قابل برانداختن نیست همین که شخص معرفت اندیش به صحنه معرفت نگاه می کند این تنوع را می بیند و مجبور است آنرا قبول کند برای یک فرد معیشت اندیش یا عامی همین مقدار کافی است که در مورد وحی گفته شود فرشتهای نزد پیامبر (ص)آمد یا پیامهایی را به قلب او رساند. اما برای یک شخص معرفتاندیش این مقدار از بیان اصلاً کافی نیست او می خواهد راز اینها را کشف کند و آنها را در ضمن یک چارچوب معرفتی قرار دهد و به همین دلیل نیز مجبور است از معارف بیرون دینی استفاده کند دیندار معرفت اندیش تغذیه کننده از اندیشههای بیرون دینی است و همیشه از یک دستگاه فلسفی استفاده می کند که یا خودش آنرا می سازد یا دیگران ساختهاند.
فلاسفه اسلامی دوران کلاسیک اسلامی، یعنی کسانی چون فارابی و ابن رشد و ابن سینا، از دستگاه فلسفی یونان باستان برای فهم دین استفاده می کردند، و سروش یا برخی دیگری از روشنفکران دینی معاصر، از برخی مفاهیم دستگاه فلسفه تحلیلی معاصر.نهایت می رسیم به دینداری یا دینورزی تجربت اندیش یا نوع سوم. این نوع دینورزی عاشقانه، کشفی، تجربی، یقینی، فردی، جبری، بهجتی، وصالی، شهودی، قدسی و عرفانی است. به بیان سروش، در اینجا خدا یک محبوب جمیل و یک معشوق نازنین است، پیامبر یک مراد است، یک مرد باطنی و یک الگوی موفق تجربههای دینی و پیروی از او شرکت در اذواق او و بسط و تکرار تجربههای او و جذب شدن در حوزه مغناطیسی شخصیت اوست .دینداری تجربتاندیش با دینداری معرفت اندیش تفاوتهای مهمی دارد که عدم توجه بدانها می تواند مهلک باشد
■ عضو هیات علمی
دانشگاه گلستان