در فراز اصلاحات و فرود انقلاب
یادداشت |
■ صادق مکتبی
نوشتن از اصلاحاتی که هم از سوی حاکمیت طرد وحذف شده و همدیگر آن محبوبیت گذشته را ندارد شاید بیفایده بهنظر برسد اما بهسادگی نمیتوان از کنار جریانی که سابقه چندینساله دارد گذشت با نگاه به گذشته جریان اصلاحات بهخوبی میتوان به این مسئله پی برد که نه فوت عباسمیرزا و نه قتل امیرکبیر و نه حصر مصدق هیچ کدام باعث حذف یا از بین رفتن این جریان نشد یعنی تا زمانیکه از یکسو استبداد از درون و استعماراز بیرون به چپاول و تاراج ایران دست میزنند ، از سوی دیگر میهن پرستان و اسلام دوستانی از این خاک جوانه میزنند و مقابل این دو بلای قدیمی ایران ایستادگی و مبارزه میکند پس خیال واهی است که اصلاحات را از بین رفته و نابود شده بدانیم، اصلاحات هیچگاه وابسته به یک فرد یا یک گروه نبوده و نخواهد بود بلکه ایران همیشه بستر ساز پرورش اندیشمندان و متفکران بزرگ بوده که در هرزمان با اندیشه های جدید و نو متولد شده و به جنگ با استبداد واستعمار می روند. در این یادداشت سعی میشود که با بررسی روند تاریخی بزرگان این جریان بتوانیم یک آسیبشناسی مختصری از این جریان داشتهباشیم و لازم به ذکر است در این یادداشت به شکل گذرا به خیلی از وقایع پرداخته شدهاست و از خوانندگان و دغدغهمندان به ایران میخواهیم که از همین فضای اندک موجود استفاده کنند تا به اصلاح در اصلاحات بپردازیم
شکست هایی که ایرانیان در جنگ با روسها متحمل شدن اولین تحولات اصلاحی را در ذهن فرماندهان نظامی و شخص عباس میرزا ایجاد کرد هر چند انگیزه آغازین این اصلاحات، بیش از هر چیزی افزودن توان نظامی ایران بود اما نباید از نظر دور داشت که حیطه گسترده تری از مسایل نظامی را شامل شد و بعد ها با رو کار آمدن امیر کبیر صورتهای اقتصادی، سیاسی، علمی و حتی فرهنگی به خود گرفت. اصلاح ساختار سپاه ایران ، اصلاح نظام مالی دربار ، اعزام دانشجویان به خارج از کشور ، چاپ و انتشار روزنامه و تاسیس دارالفنون ازجمله اقدامات این دو صدر اعظام خوش فکر ایرانی بود. عباس میرزا و امیر کبیر هر دو تلاش های زیادی برای اصلاح کشور انجام دادند اما ناآگاهی و گاه بی تدبیری ضابطین امر اصلاحات و همچنین عدم همراهی شاه و درباریان و سایرینی که کمک و یاری آنان در به ثمر رسیدن اصلاحات موثر بود ، عدم توانایی مالی برای تامین بودجه های امور اصلاحی، دخالت بیگانگانی که صلاح خود را در عقب ماندگی و ضعف ایران میدیدند و از همه مهمتر عدم زمینه سازی لازم در اقشار گوناگونی که با اقدامات اصلاحی در ارتباط بودند برای پذیرش و پیشبرد اصلاحات، از مهمترین دلایل ناکامی اصلاحات آن دوره بوده. فارغ از موارد ذکر شده درمورد عدم موفقیت اصلاح طلبان دوران قاجار مهمترین ایرادی که میتوان به آنان گرفت این است که فرایند اصلاح به مصلاحان یعنی شخص عباس میرزا و امیر کبیر وابسته بود و همین امر باعث شد که بعد از مرگ این دو فرد برنامه های اصلاحات آن ها هم به کنار رفت.
گرچه ناصرالدین شاه با از بین بردن امیرکبیر برنامه نوسازی او را کنار گذاشت، اما به هیچ روی نتوانست از روند کلی اصلاح کشور جلوگیری کند. موج اعتراضات و بست نشینی ها برعلیه نظام حاکم هر زمان بیشتر ، بیشتر میشد و سر آخر موجب بروز انقلاب مشروطه شد. انقلابی که نتیجه اتحاد روشنفکران و روحانیون بود و توانست مفهوم قانون و مجلس شورای ملی را در ایران نهادینه کند . اما حکومتی که دشمن اصلاحات شده بود، کودتایی علیه مشروطه کرد که در نهایت به ضرر حکومت و مشروطیت تمام شد و مشروطه دوم با قیام ایالات و ولايات علیه تهران به پیروزی رسید.نتیجه ی مشروطه جدید دموکراسی بود. اما دموکراسی در کشوری که هنوز در آن شهروند شکل نگرفته بود چه معنایی دارد ؟ حق رای مستقیم برای مردمی که سواد خواندن و نوشتن نداشتند بیشتر به رونق تجارت رای منتهی شد. سرآخر درحالی که با انقلاب مشروطه نظام مشروطه لیبرال جایگزین استبداد قاجاری شده بود ، این نظام نیز با کودتای 1299 که در راستای از بین بردن ساختارهای پارلمانی و ایجاد حکومت مطلقه پهلوی توسط رضا خان و سید ضیا ترتیب داده شده بود سرنگون شد .بعد از کودتا و آرام شدن اوضاع نابسامان کشوررضاخان با بهرهگیری از نفوذ در بین سیاستمداران و مردم ، مجلس مؤسسان را از طرفداران خود پر کرد و بنابراین شگفتآور نبود که اکثریت قاطع مجلس ، واگذاری سلطنت به خاندان پهلوی را تصویب کنند.آغاز سلطنت پهلوی به چند اعتبار نقطه عطفی در تاریخ ایران است. از جهت سیاسی نهایت ذلت ایران را می رساند که برای اولین بار در برخورد با جامعه صنعتی غرب به چنان ضعفی دچار شده که شاهش را نیز بیگانه تحمیل می کند. دیگر اینکه از نظر فرهنگی، ایران شکل برنامه ریزی شده ای را برای قبول «تجدد» به جای «تمدن» می پذیرد. سوم اینکه از نظر اقتصادی با برنامه ای مشخص جزو اقمار کشورهای صنعتی و تهیه کننده مواد خام و مصرف کننده کالای صنعتی در می آید که در نتیجه می بایستی الگوی مصرف ایران و ذائقه ایرانی تغییر کند.
از جمله اصلاح طلبان دوران پهلوی محمد مصدق بود ، وی در زمانی رویکار آمد که تعارض انگلیس و آمریکا جدی شده بود و این تعارض موهبتی برای دکتر مصدق بود که اهداف بلند خود را جامه عمل بپوشاند. برنامه اصلی دولت او در مرحله اول استیفای حقوق ملت ایران در ملی کردن نفت و دیگر سامان دادن به اقتصاد کشور بود. مصدق که سیاستمداری وطن پرست ، آزادی خواه و خواهان دموکراسی بود در چندین نوبت ، مقابل زیادیخواهیهای استعمارگران ایستادگی کرد و از منافع ملی بهخوبی دفاع کرد،او در مسئله اقتصاد کشور به دنبال اقتصاد بدون نفت بود، هر چند که از اهمیت و ارزش آن در بهبود وضع اقتصاد کشور غافل نبود و در سیاست بین الملل نیز طرفدار سیاست موازنه منفی بود، آن چیزی که تا آخر عمر بدان پایبند بود و همین پایبندي وی به اصول اعتقادیش موجب سقوط وی از قدرت بر اثر کودتا گردید و با تشکیل دادگاه های نظامی محکوم به حصر شد. کودتای 28 مرداد پیامدهایی بسیار دراز مدت و عمیق برجای گذاشت. شاه مصدق را از میان برد اما هرگز از جذبه معنوی او خلاصی نیافت.محمدرضا شاه شاید قدرت مطلقه خودش را بازپس گرفته بود اما کودتا مشروعیت حکومتش را به ویژه در عصری که روح جمهوری خواهی بر آن حاکم شده بود سخت خدشه دار کرده بود.بعد از کودتای28 مرداد حکومت پهلوی رفتهرفته به سمت بستهتر کردن فضای سیاسی کشور، دستگیری منتقدین ، بستن احزاب و توقف روزنامههای مخالف و برگزاری انتخابات نمایشی حرکت کرد و در این مسیر هر چه بیشتر پیشروی میکرد اعتراضات مردم بیشتر و بیشتر میشد ، سرآخر اعتراضات و راهپیماییها بر علیه شخص اول کشور در بهمن ماه به نتیجه رسید و انقلاب اسلامی سال 57 به پیروزی رسید . انقلابی که محصول انسداد اصلاحات بود . درواقع وقتی اصلاحات بن بست برمیخورد انقلابی گری مجال میباید. شاید در پاسخ بگویید رژیم شاه که به اصلاحات تن داده بود اما پاسخ واضح است: مهم تر از خود اصلاحات، زمان اصلاحات است. به این معنی که اگر نظام شاهنشاهی همان روزها که بازرگان گفت چه بسا نهضت آزادی آخرین گروهی باشند که با شما به زبان قانون حرف می زنند درس میگرفت مجالی برای براندازی فراهم نمیشد . انقلاب اسلامی را میتوان نتیجه اتحاد گروهها وطبقات مختلف جامعه دانست که با مقبولیت روحانیت در بین مردم این گروه و اندیشههای این گروه بر کشور حاکم شد.
اصلاحات در درون جمهوری اسلامی شکل و شیوهای متفاوت به خود گرفت، دولتهای هفتم و هشتم که به ریاست سید محمد خاتمی و با شعار توسعه سیاسی و تقویت جامعه مدنی روی کار آمدن اولین جرقههای اصلاحاتی بعد از انقلاب را ایجاد کردند. این دولت به گواه آمارهای رسمی یکی از موفقترین دولتهای پساز انقلاب بود و توانست با سرعت بیشتری کشور را به سمت توسعه هدایت کند اما مانع اصلی اصلاحات در دوران جمهوری اسلامی را میتوان در دو چیز خلاصه کرد: یک عدم تغییر بعضی از شعارها و مواضع در طول این چهاردهه و دوم ایدئولوژیک قلم داد کردن خیلی از شعارها و مواضع اولیه رهبران انقلاب.فارغ از موانع موجود در حاکمیت که روند اصلاح را کند و متوقف کرده خود جریان اصلاحطلبی در ایران حال حاضر نیز دچار بحران شدهاست. نداشتن برنامه مشخص و اجرایی برای شرایط موجود، نداشتن یک رهبر شجاع و یک ایدئولوگ قاطع و عدم تمرکز در کارهای حزب و فعالیتهای مدنیاز مشکلات اصلی اصلاحطلبان امروزی است درحالحاضر وجود شبکههای اجتماعی بستر مناسبی برای گفتگوهای درون حزبی بین جریانهای اصلاحی به وجود آورده که از دل این گفتوگوها میتوان طرحی سازنده برای پیشرفت کشور و حرکت به سوی توسعه و دموکراسی را فراهم کند.