آموزش به زبان مادري حق ملت هاست
یادداشت |
■ دكترهاشم موسوي
در پي تظاهرات مسالمت آميز دانشجويان دانشگاههاي مختلف شهر داكا (پايتخت فعلي كشور بنگلادش)، در سال 1952 و درخواست آنان براي پذيرش زبان بنگالي به عنوان دومين زبان پاكستان، پليس به آنان حمله كرده و به كشتار دانشجويان پرداخت. پس از استقلال كشور بنگلادش از پاكستان به درخواست اين كشور در سال 1999 از يونسكو و به پاس بزرگداشت چنين روزي، 21 فوريه برابر با دوم يا سوم اسفندماه، روز جهاني زبان مادري ناميده شد. در ايران نيز، اولين بار در سال 1382 مراسمي به همين مناسبت در دانشگاه علم و صنعت برگزار گرديد. چندي قبل در سوم اسفند، بحثي پيرامون حق استفاده و آموزش مليت هاي مختلف ايراني به زبان مادري بود كه مرا بر آن داشت تا در اين زمينه عميق تر بيانديشم و اندوخته هاي ناچيزم را به اشتراك بگذارم. شايد عاملي شود كه ديگر عزيزان در تكميل اين فكر ياري ام دهند.
زبان، تكلم و نوشتار، طبيعتاً ابزارها و وسايلي در رفع نيازمندي هاي زندگي انسان ها و راهي براي تكامل و بيان احساسات آن ها از نوزادي تا پيري است. در هر منطقه اي، اقوام و مليت ها عمدتاً ابتدا با زبان مادري آشنا شده، خو مي گيرند و رشد مي كنند. لالايي مادر به همين زبان، مايه آرامش اوليه در گهواره و ثبت در ذهن همه ما است. سپس براي ارتباط و ارتقاء علوم و فرهنگ خود با ديگر مليت ها، در پي زباني مشترك مي گرديم. در هر كشور مليت ها و اقوام مختلفي زندگي مي كنند، اما حاكمان، زبان دلخواه خود را در آن ديار، در نقش زبان قالب درآورده و تبديل به زبان مشترك و رسمي آن كشور مي نمايند و به ديگران تحميل مي كنند؛ ولي حكومت هاي دموكراتيك به چاره جويي منطقي تكيه كرده و عالمانه و بشردوستانه در پي ارزش گذاري به زبان هاي ملل مختلف آن كشور بوده و به دنبال راه حلي مناسب و همه پذير مي گردند.
از حدود70-60 سال قبل كه من بنا به شرايط جغرافيايي محل زندگي ام، همجوار تركمن صحرا و شهري ارمني نشين بودم، در مدرسه، در يك كلاس و پشت يك ميز كنار هم مي نشستيم، مي آموختيم و دوستي مي كرديم. به جز محصلين و نادر تحصيل كردگان آن ديار، به خصوص هم وطنان تركمن و حتي فروشندگان دوره گرد آنان، حداكثر 5-6درصد افراد تركمن صحرا به زبان فارسي آشنايي داشتند و به سختي بدان تكلم مي كردند. همينطور در حين خدمت سربازي و سپاهي دانش در روستاهاي آذربايجان و كردستان، به جز دانش آموزان، شايد يكي دو نفر تحصيلاتي آن هم در حد ششم ابتدايي داشته و كلاً بيش از5-6درصد روستائيان فارسي نمي دانستند. اما امروزه، اين ارقام دقيقاً برعكس شده است و طبعاً زبان فارسي، ولو با زور حاكمان، خود را به اقوام و مليت ها نفوذ داده و تبديل به زبان مشترك ايرانيان گرديده است. با مهاجرت و حركت طولاني مدت تركان از مناطق ماوراء خزر و محدوده هاي شمال ايران به شهرهاي آذربايجان و مركزي از جمله اصفهان، قزوين، قائمشهر، گلوگاه، راميان و بسياري ديگر، به منظور استقرار در مناطقي با آب و هواي مناسب، و سرانجام حكومت و فرمانروايي بر كل ايران يا فعاليت هاي اقتصادي و كاري و همچنين كوچ هاي اجباري هم وطنان عزيز از سيستان و بلوچستان به مناطق حاصل خيز شمال، از جمله گلستان و يا كوچ كردها به كردكوي و بجنورد و ... ، امروزه شاهد آن هستيم كه استقرار طولاني مدت اين ملل در اين مناطق باعث گرديده تا بخشي از اين مليت ها، حتي زبان مادري و اصلي خود را فراموش كنند و اين موضوع در مهاجرين ايراني به خارج از كشور نيز صدق مي نمايد. بيهوده نيست كه آمارها بيان مي دارند امروزه 96درصد از زبان ها تنها در 4درصد جمعيت جهان رواج دارند.
نكته ديگر آنكه، حدود يك هزار سال از حركت همين تركان به شمال ايران و نواحي مركزي مي گذرد و آنان هرچند با سكته هايي كوتاه، بر اين كشور حكومت كرده و فرمان رانده اند.حكام ترك و تركمن، چه در ديوان و دربارها و چه اداري و آموزشي و فرهنگي، به رواج و رسميت زبان فارسي در همه ممالك محروسه ايران كمك كرده اند. همچنين در حكومت كوتاه مدت صفاريان، به فرمان يعقوب ليث بود كه زبان فارسي دوباره زنده شد و رسميت يافت.
علاوه بر عوامل آب و هوايي و اقتصادي و حكومتي، بسياري از جنگ ها موجب شدند تا كوچ هاي اجباري، مايه ادغام بيشتر مليت هاي ايراني با هم شود كه آخرين آن، جنگ 8 ساله ايران و عراق بود و باعث شد بسياري از خوزستاني ها وهموطنان عرب و كرد به مناطق شرقيتر حركت كنند. جالب آنكه حساسيت هاي شديد و آداب و رسوم هموطنان تركمن ما، نتوانست مانع از ازدواج هاي بين جوانان شان با فارس ها و يا ديگر مليت ها گردد و امروزه علاوه بر همه اين مليت ها، ما شاهد ادغام با هموطنان افغاني خود نيز هستيم كه مدام به كشور ما كوچ مي كنند. مشكل زبان مليت هاي مختلف و آموزش به اين زبان ها، نه فقط در كشور ما، بلكه در ساير كشورها، از خود آمريكا و كانادا گرفته تا روسيه و سوئيس و آلمان و فرانسه و بسياري ديگر از كشورها نيز وجود داشته كه هريك باتوجه به شرايط زمان خود، راه حلي بر آن يافته اند. يكي از كشورهايي كه با ديدگاهي سوسياليستي و بسيار حساب شده به اين نكته توجه داشته و در جمهوري هاي خود به راه حلي منطقي رسيده بود، كشور اتحاد جماهير شوروي بود كه حدود 120سال قبل با آن مواجه شد. هرچند شرايط امروزين كشور ما به هيچ وجه با شرايط جمهوري ها و ملت هاي اتحاد شوروي آن زمان قابل مقايسه نيست، اما در هرصورت، راه حل آنها بسيار معقولانه و دموكراتيك بوده است و مي تواند براي ما نيز راهنما باشد. در آن زمان، تصميم گرفتند در هرجمهوري، بسته به وابستگي و علاقه مندي آن ملت، مدارسي به زبان هاي همان جمهوري، در راستاي مدارس روسي زبان داير كنند و شاگردان مي توانستند از دوران كودكستان و دبستان، تا دانشگاه و عالي ترين درجات علمي، به زبان مادري خود تحصيل نمايند. اما در مورد خط، چون هنوز مدارس زيادي تاسيس نشده و كتاب هاي چنداني به چاپ نرسيده بود، سعي شد از خط واحد روسي استفاده كنند. براي نمونه در قزاقستان، از 7500 مدرسه موجود آن زمان، 4500 مدرسه به زبان قزاقي تحصيل مي شد و حتي اگر از مليت ديگري هم در آن مناطق حضور داشتند، مدرسه اي هم به همان زبان تأسيس مي گرديد. به عنوان مثال، در جمهوري آذربايجان، يكي از دانشمنداني كه بعدها در پروژه بوران از برجستگان بود، تا حد بالاترين درجات علمي خود را در همان آذربايجان و به زبان آذري آموزش ديده بود و بعدها به آموختن زبان روسي پرداخت. در كشور ما، بايد بپذيريم كه امروزه هرچند زبان فارسي از نظر هنر و ادبيات، در جايگاهي رفيع قرار دارد، اما از كيفيت يك زبان علمي و بين المللي برخوردار نيست و ما در علومي مانند فيزيك، شيمي، رياضي، مهندسي و طب و حتي موسيقي، كتابي كه جنبه مرجعيت علمي و جهاني داشته باشد، نداريم و نيازمنديم تا از كتب مرجع به زبان انگليسي و فرانسه و يا آلماني و ترجمه هاي آنان به فارسي استفاده كنيم. فارغ التحصيلان دانشگاهي ما كمتر مي توانند از كنفرانس هاي بين المللي بهره مند شوند و ناچارند مدت ها به آن زبان ها تحصيل نمايند تا بياموزند؛ چه رسد به زبان هاي بلوچي، عربي، تركي و يا كردي. به همين خاطر، بايد به حل قضيه، گسترده تر و انترناسيوناليستي نگريسته شود.
بنابراين به نظر مي رسد علاوه بر آموزش به زبان فارسي، به عنوان زبان مشترك بين مليت هاي ايراني، نيازمنديم از همان دوران ابتدايي، بسته به علاقه دانش آموزان، آموزش زبان هاي خارجي بين المللي را نيز آغاز كنيم تا جوانان ما بتوانند از كلاس هاي 8 و 9، دروسي همچون رياضي، فيزيك و شيمي را به زبان هاي بين المللي تحصيل نمايند و بياموزند تا از غافله علم جهاني عقب نمانند. البته اين امر، هيچ مشكلي براي دانش آموزان به وجود نخواهد آورد؛ زيرا ثابت شده است كه آموزش كودك به چند زبان، نه تنها آسيبي به استعدادهاي او وارد نمي آورد، بلكه در آموزش دروس و علوم ديگر، بسيار مؤثرتر و مفيدتر خواهد بود.
نكته مهم ديگر آن كه بخش نوشتاري زبان فارسي ما به خط سورياني و عربي است كه دشواري هاي خاص خود را بر نوشتن ما وارد كرده و شايد زمان آن رسيده باشد كه صاحب نظران و كارشناسان زبان، تأملي بر آن بنمايند تا انرژي فرزندان ما بيهوده به هدر نرود.
يكي از نكات مهم و حساسي كه نمي بايست از نظر دور بماند، افراط گرايي هايي است كه مي تواند توسط افرادي تنگ نظر و يا تأثيرپذير، موجبات سوءاستفاده قدرت هاي بزرگ جهاني و حتي منطقه اي را فراهم نمايد و بيش از وحدت ملل ايراني، به جدايي هاي آن ها از هم دامن زند و به تضعيف يكپارچگي مملكت منتج شود. كشورهايي چون يوگسلاوي و همين اتحاد شوروي، پيش روي ما هستند كه اسير همين كوتوله سازي هاي كشورهاي قدرتمند و بزرگ و چپاول آن ها شده اند. بايد توجه داشت كه هدف اصلي رفع ستم طبقاتي است و ستم هاي ملي و فرهنگي در سايه حل ستم طبقاتي، تماماً مرتفع مي گردد. هرگونه تمركز بيش از حد و اوليه بر اختلافات فرهنگي، مي تواند اصلي ترين هدف كه همان رفع اختلافات طبقاتي است را در سايه قرار دهد. نمونه عراق و سوريه و موقعيت كردها و اختلافات عميق قومي و طبقاتي آن ها پيش روي ما است. جنگ امپرياليستي روسيه و اوكراين و صف بندي ساير جمهوري هاي جدا شده كه عضو ناتو شده اند، نشان از همين واقعيت دارد كه در نبود يك سيستم سوسياليستي و با حضور رژيم سرمايه داري، چگونه همين ملت ها بر منافع مالي تكيه كرده و به چه دشمني ها كه دست نمي زنند.
سياست هاي غلط و ملي ستيز امروزين مسئولين، بر پايه همين اختلافات طبقاتي است كه زحمت كشان برخي از ملل حاشيه اي ما را براي فقط زنده ماندن و رهايي از گرسنگي، حتي با دستمزد روزانه كمتر از يك كارگر ساختماني، به حمل و نقل آذوقه و وسايل زندگي از كوه هاي صعب العبور وادار كرده و به اصطلاح به كول بري و سوخت بري مي پردازند و همان ها هستند كه بي رحمانه، هدف گلوله محافظـين سرمايه قرار مي گيرند. همين اختلافات طبقاتي و بي توجهي ها است كه برخي جداسري هاي ملل، به ما رخ مي نمايد و در عمل، ملل ما را از هم جدا ساخته و به متاركه وا مي دارد؛ تا حدي كه متأسفانه اعتراضات برخي نمايندگان مجلس نيز گوش شنوايي پيدا نمي كند.
در هر حال، به رسميت شناختن آموزش به زبان مادري، از اولين حقوقي است كه مي بايست هرچند با تأخيري 40 ساله، مورد توجه همگان قرار گرفته و عملي شود. همبستگي بين ملل در كشور ما، به خاطر تداومي هزارساله، با هيچ كشور ديگر جهان قابل مقايسه نيست و احترام به گويش ها و زبان يكديگر، از حقوقي است كه موجب همبستگي و احترام متقابل بيشتر ما به يكديگر خواهد بود.