تاریخ پژوهیِ نتیجه گرا
یادداشت |
■ دکتر بهنام مدی
مرحوم دکتر شریعتی و مرحوم دکتر فیرحی هر دو از بزرگترین معلمانِ زندگیِ من بودهاند؛ بیشک بزرگترین معلمان زندگی من. هر دو عمیقترین تأثیر را بر زندگیِ من داشتهاند و آشنایی با آنها مسیر زندگیِ من را تغییر داده است. هر دو معلمانی بودهاند که در زمانهی خود نسخهای جذاب از اسلام شیعی را ارائه کردهاند، علاوه بر این که به لحاظ اخلاقی نیز، نه فقط برای من بلکه برای بسیاری دیگر، انسانهای قابل توجهی بودهاند. اما هر دو برای من یک وجه اشتراک دارند و آن اینکه بعد از غرقشدن در ابهت این دو شخصیت، به تدریج پردههای این عشق و علاقه کنار رفته و نگاهم به آنها هر چه بیشتر سویههای انتقادی پیدا کرده است. فارغ از این اشتراکاتِ شخصی برای من، به نظرم شریعتی و فیرحی یک وجه اشتراک روششناختی نیز داشتهاند که شاید بتوان آن را «تاریخپژوهی زمانپریش» (Anachronist Historiography) یا (با الهام از بعضی) «تاریخپژوهی نتیجهگرا» (Consequentialist Historiography ) نامید.
در هر دو نگاه، «گذشته» با توجه به «حال» و مفاهیمِ حال و حال با توجه به گذشته و مفاهیمِ گذشته تحلیل شده و توضیح داده میشود و در هر دو حالت، تحلیلگر نظر به بعضی اغراض و اهداف سیاسی دارد.
شریعتی از زاویهی «حال» و با توجه به اهداف سیاسیش به «گذشته» یعنی صدر اسلام مینگریست و با مِتر و معیارِ حال، از گذشته آنچه را می خواست برداشت میکرد. همین بود که پیامبر یک «مُصلِحِ مسَلَّح» میشد و ابوذر یک «سوسیالیست» و حسین شخصی چون «چ» و خیر و شر دو خطی که از آغاز تاریخ شروع شده بودند، به کربلا رسیده بودند و تا زمانهی ما ادامه داشتند. ما (انسانهای کنونی) همچنان در صحرای کربلا بودیم و ندای حسین همچنان ما را فرا میخواند که آیا یاریدهندهای هست که مرا یاری کند؟
در مقابل، فیرحی نه انقلابی بود و نه اهل عصیان. اما او نیز چون شریعتی از زاویه ی «حال» و با توجه به اهداف سیاسیش به «گذشته» یعنی صدر اسلام مینگریست و با مِتر و معیارِ حال از گذشته آنچه را میخواست برداشت میکرد و مفاهیم گذشته را بر موضوعات نو تطبیق میداد. همین بود که اگر پیامبر اسلام برای شریعتی یک مصلح مسلح بود برای فیرحی یک «قراردادگرا» بود. همین بود که فیرحی تلاش می کرد که با جستجو در تاریخِ حیاتِ پیامبر، قراردادهای پیامبر با دیگران را بکاود تا از سنتِ قراردادگرایانهی نبی برای ما ارمغانی بیاورد. فیرحی تحولات صدر اسلام تا واقعهی کربلا را با مفاهیمِ نویی چون «سرمایه» یا «انباشت سرمایه» میفهمید و تحلیل میکرد. از سوی دیگر، سخنرانیهای عاشورایی فیرحی برای مخالفانِ منتقدِ نظمِ سیاسیِ موجود همواره جذاب و جالب بود. این دست از سخنرانیهای او به نحوی بود یا به نحوی فهمیده میشد که گویی مناسبات صدر اسلام و زمانهی عاشورا همچنان در جامعهی ما نیز وجود دارد و میتوان همچنان از یزید و معاویهی زمانه سخن گفت و از آن زاویه جامعهی ما را توضیح داد. همین «تطبیق دادنها» برای مخاطبانِ مذهبیِ منتقد بسیار جذاب بود، به نحوی که سخنرانیهایش عمیقا بر «دلها» مینشست و بازتاب فراوان پیدا میکرد.
اما این «تطبیقدادنهای دست و دل بازانه» برای شریعتی بیهزینه نبود و برای فیرحی نیز بیهزینه نخواهد ماند. به گمانم این تطبیقدادنها بیشباهت به آن نیست که یک مسیحی مناسبات امروزِ دنیا را بر اساس روابط مسیح با دولت روم و روحانیون یهودی بفهمد و مثلا دولت آمریکا را تجلی مسیح و دولت شوروی یا روسیه را تجلی دولت روم بداند. یا مفاهیم و الگوهای جدید را بر تاریخ صدر مسیحیت تطبیق دهد.
سوسیالیستدانستنِ ابوذر غفاری برای شریعتی به شدت گران تمام شد و اعتبار کارِ او را عمیقاً با چالش روبرو کرد (اگر نگوییم در نگاه بسیاری بیاعتبار کرد). تناقضاتِ کار فیرحی نیز به تدریج آشکار و آشکارتر خواهد شد. فیرحی که محرم و عاشورا را به فرصتی برای نقد نظمِ سیاسیِ موجود تبدیل کرده بود در سخنرانیهایش، تشبیههای صریح یا ضمنیای را در کار میکرد تا همچنان با اتکاء به همان الگوی صدر اسلام و عاشورا، زمانهی ما را توضیح دهد؛ اگر دیگر حسین زمانهای نیست، همچنان مناسبات ظالمانه هست و باز اگر حسین زمانه نیست، میتوان از یزید و معاویهی زمانهی ما سخن گفت. دست کم مخاطبان فیرحی اینگونه میفهمیدند.
اما برای فیرحی، کُمِیت این روش و شیوه آنجایی لنگیدن گرفت یا لنگیدنش آشکار شد که دولت آمریکا به خودرو فرمانده سپاه قدس حمله کرد و فیرحی ناگهان فرمانده سپاه قدس را «مالک اشتر دوران» نامید. روشن است که در اندیشهی شیعی مالک اشتر تنها در کنار یک «علی» معنی ندارد و آنگاه سوال این بود که اگر قاسم سلیمانی مالک اشتر دوران است پس «علی دوران» کیست و آن سخنرانیهای عاشورایی چه میشود؟ فیرحی اما به این سوال پاسخ نداد...
القصه، اینها را گفتم تا نشان دهم که این سنخ تاریخپژوهی، منجر به چه تناقضاتی می شود و تا چه حد از اعتبار پژوهشگر میکاهد. شریعتی و فیرحی اختلافات بسیار زیاد و غایات متفاوتی داشتند. اما به نظرم در یک جا مشترک بودند و آن نیز سنخ تاریخپژوهیشان بودند. هر دو تلاش میکردند که گذشته (دست کم صدر اسلام) را بر اساس حال و حال را بر اساس گذشته بفهمند و توضیح دهند و این، چنانکه گفتم تبعات سنگینی را برای پروژهی فکری آنها داشت یا خواهد داشت.
■ دکترای حقوق کیفری
از دانشگاه تهران