غزل مثنوی در سوگ شاعر با اخلاص آل‌الله محمدزمان گلدسته


شعر و ادب |

 ابراهیم سنائی

کنج هیئت نشسته‌ام خسته

دم گرفتم مدام و پیوسته

نوحه می‌خوانم اشک می‌ریزم

می‌زنم من به سینه آهسته

در گلویم بریده راهِ نفس

سیل آهم مسیر را بسته

فکرم از کوچه سوی علقمه رفت

سمت سقای مست وارسته

دیدم از دور با نگاه خیال

از هم اعضای اوست بگسسته

خواهری در کنار او گریان

با دلی بی‌قرار و بشکسته

در حرم دختری سه‌ساله که بود

بی‌نهایت به عمه وابسته

ناگهان یک نفر صدا زد و گفت :

دارد از راه می‌رسد دسته

دیدم آمد گروه سینه‌زنی

با محمدزمانِ گلدسته

آه ، رفتم به سال‌های عقب

سال‌هایی که تا سحر هرشب

می‌نشستیم با زمان تا صبح

در حسینیه نوحه‌خوان تا صبح

از من آهنگ و از زمان نوحه

شعله می‌زد به جانمان نوحه

شعر می‌گفت مثل آبِ روان

گریه می‌کرد با امام زمان

یا حسین از زبان خواهر تو

گفت او: (من به فکر حنجر تو)

با همین نوحه کرد غوغایی

بس‌که او داشت طبع زهرایی

داشت این نوحه شور عاشورا

بند بندش مرور عاشورا

بین اشعار او نگین شده بود

بس‌که این نوحه دلنشین شده بود

مثنوی‌های او نظیر نداشت

طبع زیبای او نظیر نداشت

می‌شد از کربلا به سوی دمشق

ا که می‌گفت: (بسم رب العشق)

خاطراتم مرور شد در سر

سته‌ای سینه‌زن رسید به در

سینه می‌زد جماعتی خسته

با اشارات دست گلدسته

پاره شد رشته‌های افکارم

دیدم احساس تشنگی دارم

آمد از بین جمع سینه‌زنان

جام آبی به دست داشت زمان

دید دلتنگ دیدن اویم

کم‌کم آمد نشست پهلویم

گفتم از حال خویشتن با من

ای رفیق شفیق حرف بزن

لب گشود آن رفیق دیرینه

با صداقت شبیه آئینه

گفت: شد شعله‌ور تمام تنم

مثل لب‌های شاه بی‌کفنم

داشتم در سرم هوای حسین

سوختم مثل خیمه‌های حسین

ناگهان بین حرف‌های زمان

کرد طبعم به سوگ او فوَران

شعر در ماجرای او گفتم

چند بیتی برای او گفتم

 بس‌که گفتی غزل برای حسین

سوختی مثل خیمه‌های حسین

تازه فهمیده‌ای که لذت داشت

سوختن لحظه‌ای به پای حسین

گر گرفتی و ناله می‌کردی

مثل فریاد ربنای حسین

شعله‌ها با تو نوحه می‌خواندند

دم گرفتند با تو (وایِ حسین)

دارد آتش عطش به دنبالش

تشنه‌لب گشته‌ای فدای حسین

جامه‌ات تا که سوخت،  افتادی

یاد دامان بچه‌های حسین

ای محمدزمان ! عزیز دلم !

یار دیرین آشنای حسین

آن‌طرف بی‌گمان تو سلطانی

این‌طرف بوده‌ای گدای حسین

در قیامت دگر نمی‌سوزی

سوختی بس‌که در عزای حسین

پیکرت در زمین گرگان است

روح پاکت به کربلای حسین