به کجا چنین شتابان


یادداشت |

محمدمهدی شاکری- مسعود قانعی مقدم _ اقدام قوای سه‌گانه مبنی بر رفع تصرف اراضی ملی و منابع طبیعی و هرآنچه از خاک کشور که برای صرفه‌ی عمومی و استفاده به حق همه شهروندان آن می‌باشد، اقدامی پسندیده است. اما این تصرفات همچنان توسط عده‌ای ادامه دارد که سود شخصی، اوج جهان بینی‌شان است. لحن تندمان را هم تا انتها ببخشید که از سوز دل می‌آید. مشخصا در مورد استان خودمان گلستان اگر بخواهیم بگوییم، شاید صحبت از هیچ جایی به اندازه جنگل هایمان یعنی النگدره،ناهارخوران،هزارپیچ و مخصوصا روستای زیارت واجب نباشد. بدلیل بیشترین ارتباطی که مردم با آنها دارند و خواننده‌ی محترم که شما باشید این‌را هم قبول کنید که تصرف اراضی، لزوماً بی اجازه نیست بلکه گاهی همه این اتفاقات با کسب مجوز از سازمان های ذیصلاح و بدلیل نبود درایت در مسؤول وقت و یا بماند به چه دلیل ها و شیوه های دیگری اتفاق می‌افتد که زمینی عمومی را تبدیل به ملکی شخصی می‌کند که نمی‌شود از آن ساده بگذریم. گذر بلوارناهارخوران پر است از کافه‌ها و فست‌فودها که جلوی دیده شدن زیبایی طبیعت را گرفته‌اند و سهم  مردم کمتر برخوردار فقط گوشه‌ای از پیاده‌رو می‌باشد. جاده زیارت نیز مستثنی از این مورد نمی‌باشد و به زودی این اتفاقات در النگدره و هزارپیچ نیز می‌افتد. اگر دهه چهارم عمرتان را شروع یا حتی ذره ای موهایتان را سفید کرده باشید و اهل این خطه هم باشید باید یادتان باشد محیط یک دستِ روستای زیارت و زیست بوم زیبای آنرا که هنوز زشت های چندطبقه سیمانی در آن خودنمایی نمی‌کردند. دامداری که اصلی ترین مایه تأمین روستا بود و گله چهارپایانی که قدم زدن‌شان در جاده اصلی هم مایه فخر اهالی بود، برعکس حالا که خدا نکند چند ثانیه از راه و وقت یک چهارپای آهنی را در جاده مختل کنند و خدا می‌داند چه تدبیری برای فردایشان چیده می‌شود و کیست انصاف بدهد که حق داران آب و گل روستا همان زبان بسته ها هستند. با مثال بهتر میشود گفت:  فرض بگیرید کسی را که یک دریا یا رود خروشان را برای چندین ساعت متوالی با موفقیت شنا می‌کند. چه چیزی باعث موفقیتش شده؟ احترام به قانون دریا و لاغیر. یعنی اگر کسی تن به آب بزند اما به قانونش احترام نگذارد محکوم به نابودی ست. اما برعکس اگر به تاریخ آن و قانون آن احترام بگذارد و آن را بفهمد و به بهترین نحو استفاده اش کند، نه تنها موفق که اسمش در فلان کتاب رکوردها ماندگار هم می‌شود. حالا مشکلی که وجود دارد این است که دریا قانون شکنانش را به بهای زندگی هایشان مجازات می‌کند اما روستا آن‌قدر مهربان و صبور و تودار است که اگر کسی از سر بی تدبیری قوانینش را رعایت نکند و احترامش نگذارد باز هم با آغوش باز می‌پذیردش. اما صحبتی که هست، این است که ما نباید از این مهربانی و توداری سواستفاده کنیم. مقصر را هم نمی‌شود فقط مردمی که در آنجا سرمایه شان را گذاشته اند دانست. خیلی از مردم احتمالا هرجایی که اجازه پیدا کنند به فکر تفریح و فراغت خود و خانواده شان می‌افتند و حرجی برآنها نیست و خودمانیم، همه مردم را هم که نمیشود مسؤولیت پذیر و دلسوز فرض کرد، پس این قانون است که نباید اجازه بدهد در محیط روستا، به سبک یک خیابان تازه تاسیس در شهر،  آپارتمان سازی شود. آن خیابان تازه تاسیس قدمتش ده سال است اما آن روستا شاید هزاران سال. شما آن روستا را فرضا برای گذران آخر هفته تان انتخاب کردید، نوش جانتان، عیبی ندارد اما باید خودتان را هم به رنگ و بوی روستا درآورید. نمی‌شود که در دریا شنا کرد و خیس نشد.در بسیاری مواقع مسئولین، جلوی ضرر از هرجا بگیری منفعت است را سرلوحه می‌کنند و فقط از جایی به بعد اجازه تصرف یا ساخت غیرمنطقی جدید را می‌گیرند و دیگر با تصرف ها و ساخت های قبلی کاری ندارند به این بهانه که سرمایه مردم است و نمی‌شود از آنها گرفت. که همین هم جای بحث دارد. اگر کمی بیرحمانه تر هم بخواهیم به قضیه نگاه کنیم این است که اگر قانون گذار متوجه ایراد در قانون قدیمی و یا فرار از قانون می‌شود، باید سریعا تغییرش دهد و همه را مجبور به احترام به آن قانون جدید کند. برای مثال احتمالا کسانی که زمینی یا واحدی در یک روستای توریستی مثل زیارت برای خودشان دست و پا می‌کنند که خودشان هم اصالتا اهل آنجا نیستند، هشتاد درصدشان سرمایه مازادشان را صرف این کار کرده اند و با اندکی افت قیمتِ ملک قانونی شان و یا اجرای قانون جدیدی برای احیای دوباره زیست بوم روستا، احتمالا ضربه جبران ناپذیری به سرمایه زندگی شان وارد نمی‌شود و یا از نگاه دیگر فرض بگیرید که همه ساختمان های جدید مجبور به تغییر کاربری بشوند، فرض محال همه آنها تغییر به دامداری که همیشه اصلی ترین رکن روستا بوده، با اندک تسهیلات و تشویقاتی هم که میشود اختصاص داد یا نداد، آیا مالک غیربومی نمی‌تواند زمینش را به کسی که مایل به فعالیت در آن کار روستایی باشد بسپرد و بخشی و یا همه سرمایه اش را؟

اندکی تفکر، به کجا چنین شتابان؟