گلی اما آفتاب گردان


یادداشت |

از م. موید

 

 

 

 سریا داودی حموله

 

گلی ـ اما آفتاب گردان

 

در کنار گلی            اما آفتاب گردان

آمیخته یی از گلی       اما آفتاب گردان

همپای چند گلی        اما آفتاب گردان

در گلزار گل هایی      اما آفتاب گردان

 آمیخته از گل هایی    اما آفتاب گردان

گداختگی مس           در سطح سوم

 هماغوشی آفتاب سوزان و زمین تابان

 در متن باد

 و  باد عزیزم

 و باد عزیزم

و باد  وآفتاب و آفتابگردان

 و زرد و هاشوری سوخته  و قهوه یی . م. موید  (1)

 

سریا داودی حموله _ م. موید (محمدحسین مهدوی) از جمله شاعران فرا نوینی است  که به  نسل موج نو دهه ی چهل تعلق دارد،اما آثار جدی اش را از دهه ی پنجاه به بعد نوشته است.

شعرِ«گلی ـ اما آفتاب گردان» یک قطعه ی افسون کننده است. مرزهای تک معنایی را در هم می شکند، به طوری که در نگاه نخست در وضعیت پرسپکتیو جلوه می کند.  این ساختار حسی ـ مفهومی معطوف به کشف و شهود است و از رویکردهای متفاوت ساختاری و فرمی قابل واکاوی است.از منظر  استعاره  به روشنایی های بعد از تاریکی و تاریکی های بعد از روشنایی اشاره دارد.

 

رویکرد نخست: در این گفت و گوی یک نفره(مونولوگ) تهییج و شورآفرینی در جهت  کلام غنایی است. هر واژه ابعاد معنایی گسترده  ای دارد.گل آفتاب گردان یک کاراکتری است که با هر چرخش، تصاویر مضاعفی را به نمایش می گذارد. در این روایت مندی می توان از دال های ساده ای نظیر« آفتاب گردان ـ آفتاب» سراغ مدلول های بسیاری را گرفت، در این وضعیت تمثیل و نماد نقش های چند سویه دارند. به واسطه ی خط تیره در سطر(گلی ـ اما آفتاب گردان)فاصله ای ایجاد می شود که در طول شعر مفاهیم بسیاری به تصویر کشیده می شود. در این تخیل تاریک ـ  روشن سویه های معنایی  و ساختاری چنان به هم متصل اند که  حذف  یک حرف یا کلمه مانند گسلی  است که بندبند سطرها را از هم می گسلد.

 

رویکرد دوم: چرخش مدام آفتاب و آفتاب گردان چندین تصویر متفاوت را به ذهن متبادر می کند. در این تصاویر غریبانه، فضای غم آلودی  ترسیم می شود، اما تکرار (بازی های کلامی )علاوه بر ایجاد هارمونی، برگرفته از  نگاه غمگنانه به هستی هم است. در وجوه دیداری وساحت های نو اجرا شده است. موسیقی در زبان اتفاق می افتد، مثل یک هاله سرتا سر متن  را در بر می گیرد. در این هم آوایی و طنین،گویا کلمات تبدیل به ساز موسیقی شده اند. از نوع سطربندی و  ظرافت های موسیقیایی، در جدا نویسی(البته فاصله گذاری) مفاهیم تازه آفریده می شود. ظرفیت‌های آوایی کلمات بر ظرفیت های ساختاری افزوده است.  آفتاب گردان دارای هوش موسیقیایی است و چرخشش در جهت نور دارای ریتم است. در تنالیته‌ کلمات، صدا در سطوح مختلف شنیده می شود. اگرچه سطربندی در جهت نتاسیون و فرم آوایی است و موسیقی چرخان به حرکت دورانی خورشید بی ربط نیست، اما ساختمان آوایی در جهت هارمونی  کنار هم ردیف شده اند.

 در نگاه دیگر آفتاب گردان نماد شوریدگی و وفاداری است. تکرار«واو» بر ظرفیت های موسیقی درونی افزوده است. تکرار مکرر سطر« گلی ـ اما آفتاب گردان » از وجوه  چرخش های سلوکانه است و  نماد چرخش عاشقانه به گرد دلخواسته ای است. به طوری که به واسطه ی کلمات  سیر و سلوکی نوین شکل می گیرد. مکث های یین سطرها  در راستای موسیقی فرم است. تکرار سطر  نخست، در آخر همانند پهنک آفتاب گردان، تا روند جان شیفتگی ادامه دارد. هم آغوشی( آفتاب و زمین،  آفتاب و آفتاب گردان) در اوج گداخته گی اتفاق افتاده است. هم چنان که تکرار واو ربط(سیزده مرتبه) نشان ارتباط همه ی پدیده ها به همدیگر است. تکرار سطر( قهوه یی   و هاشوری سرخ سوخته   و زرد   و آفتاب و آفتابگردان)، که در آخر این گونه ( و باد وآفتاب  و آفتابگردان /  و زرد و هاشوری سوخته و قهوه یی.) آمده شده است، تا  رابطه ی انسان با هستی  و کاینات نشان داده شود. تکرار باد(سه مرتبه) و تکرار صفت عزیزم به باد، رویکردی متفاوت به زایش و زاده شدن دارد. 

در این وضعیت یک نکته ضروری است؛ پهنک جوان آفتاب گردان صبح در جهت شرق(هاشوری زرد) و در ظهر صورتش به بالا(هاشور سرخ سوخته) و در غروب در سمت غرب(هاشوری سوخته) است.

 

رویکرد سوم: در این شعر دیداری زبان روایی تجسم اندیشه است. کلمات تحت جاذبه  ی لفظی و معنایی هم قرار می گیرند و از  تاثیرشان جوهره ی  هستی شکل می گیرد. معنا محوری از جاذبه ی روایت مندی است و پرداخت به ظرافت های فراحسی نوعی از تعامل با  تصاویر روایی می باشد. تنیدگی فرم و محتوا از کارکردهای ساختار زبانی است. فضای منطقی بین سطرها و بندها سرشار از حضور وجود و موجود می باشد.

 

رویکرد چهارم: بازآفرینی  زمان بدون کاربرد فعل، از شگفتی های این شعر است. [به جز خط تیره از هیچ گونه علایم سجاوندی استفاده نشده است. هم چنان که یک کلمه عربی در آن نیست.]آفتاب گردان  همان کاری را می کند که خورشید  مرتکب می شود، تا همان شود که  تمنا دارد، پس نگاه چرخانش به سمتی می چرخد که آفتاب می چرخد، تا روایت از قید زمانی رها شود و  برای همه ی دوران استمرار داشته باشد. شعاع آفتاب، در لحظه های چرخیدن با  آفتابگردان یکی می شود. با همه ی شگفتی چرخش آفتاب تحت الشعاع آفتاب گردان قرار می گیرد. « گداختگی مس» نشان ظهر است که شدت روشنایی در اعتدال است. اما در وضعیت قهوه ای پدیده های هستی در حال پیر شدن است.  آفتاب و هم آفتاب گردان  در میانه ی ظهر در نهایت روشنایی و نور هستند. آن چنان که از «سطح سوم» در یک سطر مجزا نام برده شده است. در آغاز  همه ی هستی نور و روشنایی می شود. اما باد (آن باد عزیز به تعبیر شاعر) قدرت این را دارد که همه  چیز را با خود ببرد.  بافتار شطح گونه شعر دلالتی بر اندیشه عرفانی ـ فلسفی است. چرخش مدام آفتابگردان در جهت آفتاب، به مرتبه ای از خواهش و تمنا دلالت دارد، که در اینجا زمین(زن)واسطه ی این وضعیت قرار می گیرد. در ابتدای روز به واسطه ی خورشید همه ی چیز می درخشد، درآخر پدیده ها غروب می کنند و دوباره  در چرخشی دیگر  سر بر می آورند. در این راستا پدیدارهایی نظیر آفتاب، آفتاب گردان، باد  در جهت هستی مندی است. هستی در دایره ای چرخان معنا پیدا می کند. به واسطه ی  چرخش(سماع)آفتاب گردان آفاق تازه ای آفریده می شود که در هر مرتبه تازگی اش بیشتر می شود.

 

رویکرد پنجم: شعر سرشار از احساس و تخیل است.در عین سادگی، پیچیدگی های مفهومی دارد.آن چنان که تعلیق از ساختارهای بنیادین آن است. موضوع شعر« عشق ،زندگی،مرگ» است.در این انسجام ساختاری، به آفتاب و به آفتاب گردان تشخیص داده شده است. از جهت دیگر بدعتی از استعاره شکل می گیرد. آن چنان که ترکیب های غیرمحسوس و انتزاعی(هاشوری سرخ سوخته،گداختگی مس) سادگی شگرف متن را در هم می شکند و موقعیت های معنایی توسط معنا مورد هجوم قرار می گیرد و تناسب و تناظر بین کلمات و ترکیبات( نحو)فضاهای روشن ـ تاریک را رقم می زند.

مفاهیم ساختاری در شبکه های معنایی  تنیده شده است. زیبایی شناسی تفهیمی در جهت  تکثرگرایی ست. از تصاویری که پی در پی هم قرار می گیرند، موسیقی  در حد کمال است. در این وضعیت به هارمونی و موسیقی توجه مضاعف شده است. به طوری که تکراردال( تصویر آوایی) ومدلول(مفهوم) مانند سمفونی هستی عمل می کند.

 

رویکرد ششم: در این آوانگاردیسم نوعی اکو پوئم  به نمایش گذاشته می شود، که به واسطه ی رویکرد طبیعت گرایانه شکل می گیرد.  مظاهر طبیعت در محوریت هستی(آفتاب ـ آفتابگردان) و در محوریت زمان( روزـ زرد ) و در محوریت مکان( کوه ـ قهوه ای) صورت وانموده ای از طبیعت گرایی است. تا آنجایی که آمیختگی هستی و طبیعت، در حال استمرار و از نو تازه شدن است.

در این چند روایت،انتزاع و عینیت در تقارن هم هستند.آفتاب گردان و آفتاب در تقابل با فضای تاریکی ـ روشنایی است.تقابل های تقارنی  در محوریت زمانی(ظهر روشنایی) و غروب(هاشور قهوه ی) است.

این شعر دیداری تصاویر متنوعی دارد، به طوری که کارکردهای زبانی در محوریت پراكندگی كلمات و محتوا (ساختارشكنی) مفاهیم پیوسته و هم بسته به دنبال دارد.

کُنش های زبانی، چند سویه گی را به همراه دارد. در مشابهت(استعاری) نور از موتیف های پردوام و باد از موتیف های کم داوم است، که بین پدیده ها ارتباط نزدیک و تنگاتنگی بر قرار می کند.

 

رویکرد هفتم:  روایت بین دنیای بیرون (آفتاب گردان ـ  آفتاب)،(زمین ـ زن) و دنیای درون(احساس های درونی) در نوسان است. در این راستا  پشت این روایت، روایت های دیگری پنهان است و معنا آفرینی از بدیهیات کلام  می باشد.شعر«گلی ـ اما آفتاب گردان»در سطح اکوـ پوئم و اکوـ فمنیسم  اشاره به بنیان زن و زنانه گی(تن و خواهش) است.« خورشید، زمین ، زن، باد» از نمادهای چند گانه ی هستی هستند. در حالی که سبب زایش هستند، باعث نابودی و فنا هم می شوند. در  سطح نخست عناصر و المان ها نماد حیات  و زندگی بخشی هستند، آن چنان که تولیدمثل یا گرد افشانی شان در جهت خودشان است. در سطح دوم  مظهر طبیعت و رویش هستند، اگر نباشد، هیچ زایشی در طبیعت صورت نمی گیرد.  تصاویر ذهنی قدرت مضاعفی به کلام داده اند، درسطر (هماغوشی آفتاب سوزان و زمین تابان /  در متن باد)، شوریدگی و  راز آمیزی(گداختگی)  از هم آغوشی «آفتاب و زمین  و آفتاب گردان» است. در سطح سوم ارجاع به درون  و نیروی خود دارند.یعنی هر کدام  به قدرت و نیروی خود متکی هستند.

پی نوشت:

1-شعر گلی ـ اما آفتابگردان  از مجموعه ای با همین عنوان، درسال ( 19/3/1352) سروده شد، که به خاطر اهمیت ساختار زبان تاریخ آن آورده شده است.پیشانی نویس آن (برای معصومه خانم)

 

■  شاعر، منتقد و پژوهشگر فرهنگ مردم