متوسط خوبه!


خبر |

امیرعباس محمدی _ شاید اگر بخواهیم سکانسی را به عنوان هسته ی مرکزی فیلم در نظر بگیریم، سکانس خبر دعوت رضا برای شام توسط احسان، همان هسته ی مورد نظر باشد. جایی که مادر از احسان راجع به ظاهر رضا می پرسد و احسان جواب می دهد: «متوسطه؛ خودش، تیپش، موهاش، هیکلش، آینده اش، همه چیش، متوسط خوبه؟»

و مادر که جواب می دهد: «آره... خوبه. متوسط خوبه!»

همین دیالوگ کافیست تا متوجه شویم، برای این قشر تنها و آسیب پذیر سقف تمامی آرزوها باید به متوسط ختم شود. انگار در دنیای این خانواده صفت مستقلی به نام خوب وجود ندارد. این عامل باعث می شود تا مادر و احسان به عنوان دو شخصیت فاعل فیلم، استراتژی های متفاوتی را در مقابله با این سقف اجباری در پیش گیرند.مادر که تسلیم شرایط تحمیلی شده، تمام تلاشش را برای رسیدن به همین متوسط موجود به کار می بندد. او طبقه ی خود را پذیرفته و نگاهش به سقف همین طبقه است. اما روش احسان متفاوت است. او که تحمل این سقف کوتاه را ندارد، مانند پدرش تصمیم به ترک خانواده می گیرد که دقیقا فیلم بعد از این تصمیم او وارد رویا می شود ...

احسان تماسی را از مادرش مبنی بر بد بودن حال یلدا دریافت می کند. اما او تصمیمش را برای ترک ایران گرفته و از طرفی عذاب وجدان رها کردن مادر و خواهر مستاصل و بی پناهش او را آزار می دهد. به همین خاطر مانند ادوارد بلوم در فیلم ماهی بزرگ، تصمیم به ساخت داستان هایی می گیرد که تحمل رنج دنیا را برایش آسانتر سازد. داستان هایی که منتج به یک پایان خوش می شوند. همان پایانی که در سکانس آخر احسان مانند یک ناظر، در آرامش با فاصله روی صندلی نشسته و با لبخند به زندگی بدون رنج و زیبای خانواده اش زل میزند. لبخندی که به یک باره به بهتی عجیب بدل می گردد. انگار با پایان هر داستان، تلخی حقیقت دوباره به کام او بر می گردد.