چند شعراز حمیده سیوانی امیرخیز


شعر و ادب |

 

اشتباه

ماند و

خاک خورد و

رفته رفته

دفن شد

حرف های عاشقانه در گلو

ماندم و

نگفتم و

گذشت و رفت او ...

اشتباه

پشت

اشتباه

آه...

اولین معلمی

که داشت آدمی

کلاغ بود!

 

*****

 

بریدم

ازین جاده هایی که پرت ...

ازین کوچه هایی که بن بست...

کجایی؟!

 که هر بار

هر بار

فقط رو به رو می شوم با خودم...

 

****

 

تردید

آی تخته سنگها!

 بازتاب نامم از دهان کوهها که یادتان نرفته است ؟

ماکه پا به پای هم

عمق رود و انزوای دره را

کشف کرده ایم

روزهاست

منع از رفت و آمدیم

راستی چگونه

سنگ روی سنگ بند میشود

ما که همچنان 

بین  کنج خانه ماندن و

 دل به جاده ها زدن

 مرددیم

ما که با تمام روزهای بد

باهزار مانع و هزار سد

 راه آمدیم

حیف!

 هرچه  را که دوست داشتیم

زیرپا گذاشتیم

ثبت عکس را برای لنز رودخانه ها

لحظه های باشکوه را برای کوه ها

  جا گذاشتیم