نگاهی به مجموعه شعر « ایون در سریانه ها» اثر سریا داودی حموله


شعر و ادب |

 لهراسب زنگنه_ ایون یکی از رساله های افلاطون است.  یکی از مفسران و راویانی که شعر یونان قدیم را تفسیر و روایت می کرد. کافی ست به بسامد واژگان شعرهای  ایون در  سریانه ها توجه کنیم. شاعری  با نگاه درونگرا لحظات وانات شکارشده ی خویش را به تصویرمیکشد تا به یک خودبسندگی وخودکفایی معنایی برسد. واژگان سایه، باد، پرنده، ابر، پیراهن، یاد، رویا، خواب، حروف، پرواز، هوا و مرگ کافی ست  تا به ذهنیت انتزاعی و تجریدهای تعمیم یافته وگاه فضای اثیری وسور رئالیستی، شاعر پی ببریم که ادراکات و احساسات خویش را  به نمایش می گذارد. سریای شاعر، گاه با گزاره هایی خبری، ما را متوجه می کند به یک اتفاق در راه. " دشنه ای در ابرماه را می سوزاند باران همیشه باران نیست باید درخواب علف ها خبری باشد نکند بادها را به اجباری برده اند".

 شاعر درسریانه های جدیدترش«ایون» گویی به زبان ومعناهای تازه تری دست یافته است و زبان شاعرانه ی گذشته را که جهات نقد سنت های اجدادی و جغرافیای تباری  بود، رها کرده و شگردی فلسفی وشهری را ارائه می دهد. مردگان به پشت خوابیده اند.

زندگان به پهلو

زمین اگر جای امنی بود

با خوردن دیازپام

ازسایه اش نمی افتاد

سریا درشعری ازمردگان میگوید و با آنها همذات پنداری کرده است. شاملو درجایی گفته بود، مردگان این سال، زیباترین زندگان بودند... شاملو با مردگان همراه میشود زیرا آنها در زمان حیات خویش جانفشانی کرده بودند ومرگ شان شهادت گونه بود. گو اینکه سریا در شعرش درمرگی از پیش آگاه مستحیل میشود و مرگ آگاهی خویش را در این اندیشه ی شاملو می گواراند: 

چه فرق می کند

برمیگردی یا نه

 قبر من پر از رویاهای توست...

شاعر در سطری از مرگ میگوید و اینکه او با مرگ زیباتر میشود. در سطوری که شاعر مرگ را تحقیرکرده، او در هراس از مرگ و عشق به زندگی، نیروی شاعرانگی را در تمام اضلاع کلمات پنهان می کند. در این لحظات شاعر، هاله ای از نوری عرفانی را بر شعرخویش می افکند.  آنچه از تاریکی بیرون می آید، شهادت دروغ نمی دهد. نام ام را نپرسید وقتی دورماندم ازسایه اش. مرگ که بیاید دوباره زیبا می شوم. من درضلع هرکلمه ای پنهانم. روی حواس حوا راه میروم تابنفش جاودانه بچرخد.  سریا داودی درسطوری از شعرخویش، مجذوب بیان شاعرانه ی خویش میشود و همان خودخواهی ضروری و« من باشکوه» شاعرانه اش را به رخ می کشد. همان خودخواهی ضروری که داستایوفسکی، بر آن تاکیدکرد. درسطری می سراید:

من درضلع هرکلمه ای پنهانم

روی حواس حوا

 راه می روم

تابنفش جاودانه بچرخد

 شاعر از اسطوره ی آدم وحوا پلیمی سازد تا آن بنفش جاودانه را که شاعر، زن درخیال دارد، درشعرش بیافریند. ازخصوصیت  شعرسریا، در سریانه های « ایون» اعطا، صفت های شگفت وغیر‌متعارف به اشیا وپدیده هاست که معناهای وصف شده را در شکل پارادوکس به چالش می کشاند: قبر من پر از رویاهاست. دشنه ای در ابر، ماه ‌را می سوزاند، مردگان به پشت خوابیده اند، پرنده ای که سیاه سرفه گرفته، ترس های خنجر،گرگ‌های پیرهن یکشنبه های هفت ضلعی.....   ترکیب های اضافی وتسلسل  اضافات حالتی دوجانبه دارند که از طرفی زبان را ازسرعت می گیرد اما ازسویی فشردگی درمعناها بوجود می آورند. ساختارهای ترکیبی مثل: خواب علفها، پر از حروف نام پرنده، دیوار سیمانی، شعاع ماه،ترس های  خنجر، ضلع کلمه، حواس‌حوا، این واژگان سطرگونه ترکیبهای تصویری هستند و یا مملو از پارادوکس هایی پر از استعاره وگاه حس آمیزی هایی شاعرانه اند که ممکن است برای مخاطب حالتی از تعقید و ایهام را موجب شود: 

گرگ های پیراهنت را

 بیاد بیاور و دست هایی که

 از آستین بیرون می زنند

بی خبر از پای مصنوعی اسخریوطی

مرگ ازدنیا رفت

یا در شعری دیگر می سراید: 

 دستم به سایه های زرد نمی رسد

 حرفی به نخی میبندم

 تابادها تکرارم نکنند

کفش ها پر از تاریکی ست.