سعدی بخوانیم
کودک و نوجوان |
آزاده حسینی
بر خسته نبخشاید آن سرکش سنگین دل
باشد که چو باز آید بر کشته ببخشاید
شاید حداقل روزی یکبار کلمه ی «خسته» را در گفتگوی روزمره به کار ببریم. اما جدای این معنای متعارف که به ذهن همه ما آشناست یعنی درماندگی، واماندگی و از دست دادن قدرت انجام کار؛ در ادبیات پارسی، خسته به معنای آزرده و مجروح هم آمده است. که گاهی در کنار کلمه هایی مثل «ریش»، «کشته»، «زخمی» و «جنگ» دیده می شود. . «خسته جان» به معنی غمگین، دلتنگ، ناشاد است و «خسته جانی» یعنی غمگینی، دلتنگی و غمزدگی؛ «خسته جگر» بسیار غمگین، یعنی با جگر مجروح. «خسته روان» یعنی غمناک. «خسته روی» یعنی صورت مجروح، در شعر فردوسی آمده است: «همه کنده موی و همه خسته روی» که اشاره به رسم عزاداری دارد که مصیبت زدگان روی خود را می کنند و مجروح می کنند. «خسته خاطر»: غمناک؛ «خسته تن» یعنی مجروح بدن، زخمین بدن. با معنی زخمی مجروح نمونه های فراوانی در ابیات شاهنامه فردوسی می توان یافت. مثال دیگر: «به مادر خبر شد که سهراب گُرد/ به تیغ پدر خسته گشت و بمرد» وقتی معنی های دوم و سوم کلمه ای را بدانیم درک بهتری از مفهوم متن خواهیم داشت و کمک می کند تا با لحن درست و بهتری آن را بخوانیم. با هم چند بیت از سعدی را بخوانیم که در آن ها این واژه به کار رفته است. بررسی کنید که کدام با معنای مجروح بیشتر جور در می آید.
*با عاشق خسته دل کنی جنگ
گرد دو جهان بگشته عاشق
*هم تو که خسته ای دلم مرهم ریش خسته ای
گر به جراحت و الم دل بشکستی ام چه غم
(تویی که دل مرا خسته ای، یعنی دلم را مجروح کرده ای! خودت مرهم این دل مجروح و زخمی ام هستی! اگر با زخم و جراحت و درد (الم) دلم را شکسته ای، غمی ندارم و به خاطرش ناراحت نیستم.
*انصاف نباشد که من خسته ی رنجور
پروانه او باشم و او شمع جماعت
*ندانم از من خسته جگر چه می خواهی
دلم به غمزه ربودی دگر چه می خواهی
*این یکی از دوستان به تیغ تو کشته ست
وان دگر از عاشقان به تیر تو خسته است
*تو ای توانگر حسن از غنای درویشان
خبر نداری اگر خسته اند و گر ریشند