در روياي برابري
یادداشت |
دكتر هاشم موسوي
ديروز وحشيان غربي، سرخپوستان را سر مي بريدند، پوست مي كندند و همه را قتل عام ميكردند و اين وحشي گري را جزو تاريخ پرافتخار و شكوه خود مي دانستند. سياه پوستان را به زنجير و اسارت مي گرفتند و به بردگي مي فروختند. امروز در همان سرزمين ها، اوباماي سياه پوست به رياست جمهوري ميرسد و بسياري از مسئوليت هاي مهم حاكميتي و كليدي، از معاونت رياست جمهوري و نمايندگي پارلمان يا وزارت خانه هاي دفاع و خارجه به همان سياه پوستان و حتي زنان آنان سپرده مي شود. اين تكامل و درك توانمندي انسان ها، فارغ از رنگ و نژاد و مذهب، به تساوي حقوق واقعي مي انجامد و شايسته سالاري و علم، در مركز معيارهاي سپردن مسئوليت ها در جوامع قرار مي گيرد و همان است كه مهاجرت هاي مداوم و افزايشي تحصيل كردگان و دانشمندان همه ملل، ازجمله كشور ما، از اهداف فارغ التحصيلان دانشگاهي و سرمايه گذاران ما قرار مي گيرد تا فارغ از رنگ پوست و مليت و سلايق عقيدتي، در صف رقابت ها و جايگاه واقعي خود بايستند. بيهوده نيست كه ما هرروزه شاهد پيشرفت هاي شگرف علمي و شكفتن
غنچه هاي نبوغ جوانها در آن سرزمين ها مي باشيم. مهاجرت حدود 5/4 تحصيل كرده ايراني به آمريكا و اروپا و ديگر كشورها، بسيار اساتيد ايراني تبار دانشگاه هاي آن ديار، حكايت از همين شايسته سالاري ها در جذب استعدادهاي كشور ما و سپردن امور به آن ها دارد و اين در شرايطي است كه ما همچنان هموطنان و فرزندان خود را به صف كرده و به طيف هاي زن و مرد، هم مسلك و بيگانه تفريق مي كنيم و اين رده بندي چنان مي رود كه به غير از جزء كوچكي از ما باقي نمانده و حتي به ناچار، امور مهم و پيچيده را به ناشايستگان مي سپاريم. به طوريكه در كليه امور، مواجه با يك فروپاشي و آشفتگي برنامه ريزي و مديريتي ميباشيم. اين معيارهاي ويژه در گزينش ها موجب شده اند تا فرصتي هم براي ظاهرسازان و دغل كاران فرصت طلب فراهم شده و براي شان غنيمتي باشد در نفوذ و چپاول ثروت هاي ملي و ايراد آسيب هاي جدي به ستون اداري و اقتصادي كشور ما. اين لايه بندي و حذف نيروها را شايد بشود چنين برشمرد:
1 و 2- محافظه كاران و اصلاح طلبان. بسته به آنكه كداميك در قدرت اصلي حاكمه جاي گيرند كه فوراً جناح ديگر را تا حد آبدارچي مشمول تسويه قرار مي دهند و تا آنجا كه مي توانند از دور هر مسئوليتي خارج ميسازند؛
مگر آنكه آن فرد آب توبه بر سر ريزد و تسليم مطلق گردد.
3- مهاجريني كه ناچار به خروج از كشور شده و با خانواده هاي شان فعلاً در حدود 8 ميليون ايراني را شامل مي شوند. اين هموطنان از امكانات علمي و مالي قابل ملاحظه اي برخوردار بوده و متأسفانه در كشور خود كاملاً ناديده گرفته شده اند.
4- نيروهايي كه يا زماني زنداني سياسي بوده و يا با اتهامات سياسي مواجه هستند. ولي همچنان به ماندن در وطن خود پا مي فشارند و حاضر به خروج از كشور نيستند و رسماً از ادامه تحصيل يا استخدام و هر مسئوليتي محروم مي مانند.
5- ايرانيان اهل سنت كه معمولاً در پست هاي حساس و كليدي قرار نمي گيرند و يا معتقدين به اديان ديگر.
6- زنان، يعني نيمي از جامعه كه با همه شايستگي در صورت استخدام در ادارات فقط در پست هاي درجه دوم و سوم ابقا مي شوند و هرگز در مسئوليت هاي مهم از جمله رياست جمهوري، اعضاء كابينه، (مگر معدود)،
استانداري ها و رياست دانشگاه ها و دانشكده ها گمارده نمي شوند.
با نگاهي به اين لايه بندي توجه خواهيم داشت كه در مملكت ما، چه نيروها و استعدادهاي عظيمي مشمول تسويه و حذف قرار مي گيرند و در نتيجه سكان هدايت امور در انحصار چه طيف محدودي قرار مي گيرد و كشور از بهره مندي چه استعدادهايي محروم مي شود و سرانجام كشور در چه موقعيتي و چه شكلي اداره خواهد شد. آيا زمان آن نرسيده كه در جهان امروز، ما هم در حقوق مساوي انسان ها تأملي داشته و همه از حقوقي برابر برخوردار شده و در كسب علم و اداره شهر و روستاي كشور خود سهيم باشيم و همه در شرايط يكسان و عادلانه اي قرار گيريم. آيا اين خواست تحصيل كردگان و همه هموطنان ما، چه در داخل و خارج كشور، تقاضايي ناحق و مجرمانه است؟ آيا پس از این همه آزمون و خطا و گذشت 3 نسل، هنوز زمان برخورداري از حقوق مساوي براي همه فرا نرسيده است؟ امروز فرزندان 11-10 ساله در خانواده ها نظر ميدهند و مي پرسند و جوابي منطقي و قابل قبول مي خواهند و اگر قانع نشدند، به پدر و مادر هم ياغي مي شوند. ديگر گذشته نيست كه سكوت باشد و خاموشي. آن ها كه به خيابان ها آمدند، پاسخ پرسش هاي خود را نه در خانه، نه در مدرسه، نه در تلويزيون و نه در
عمل همه ماها نيافتند و قانع نشدند و بي شك، اگر از خيابان هم جارويشان كنيم، به كوه مي زنند و بيابان. اين حرف من و ما نيست. اين را عصر پهلوي نشان داد و آزمود و رفت. دلخوش نباشيم كه حقوق ها را افزايش مي دهيم، بايد بدانيم كه حقوق بگيران ما باز هم در زير خط فقر خواهند بود، به طوري كه مي دانيم، باید بفهميم پيروزي ما آن روزي است كه اتفاقاً حقوق ها را كاهش مي دهيم و خط فقر را پايين مي آوريم و در عوض، رضايت مردمان داشته باشيم. زيرا همه اجناس را ارزان تهيه كرده ايم و در اختيارشان گذاشته ايم. امروزه نيمي از حقوق كارگران و كارمندان هزينه كرايه مسكن مي شود، چرا؟ چون خانه نساختيم و شعارمان همواره بيش از برنامه هاي اجرايي مان بود و هرچه ساختيم باز هم كم آورديم. چون از آن سو گفتيم كه زاد و ولد كنيد، آن هم در شرايطي كه نه آب، نه نان، نه گوشت، نه كار و نه مدرسه و نه گاز و نه برق و نه دكتر و دوا داريم. در نتيجه، در باتلاق خودساخته فروتر رفتيم و باز هم مي رويم. چون برنامه ريزي واقعي و علمي نداشته و نداريم. چون آن ها كه برنامه ساز ما هستند از دانش و پيچيدگي هاي اين راه غافلند. درست است كه ساخت بيمارستان ها، مدارس و دانشگاه ها با زمان پهلوي قابل مقايسه نيست و به طوري چشمگير افزايش داشته است؛ اما به نسبت افزايش جمعيت 50
ميليوني پاسخگوي نيازها نبوده است و افزايش جمعيت بي برنامه موجب بروز نارسايي هاي همه جانبه، در همه جهان و به ويژه در كشور ما گرديده است. شايد بتوان ادعا كرد كه ما فقط در زمينه هاي دفاعي، نه تنها به كفايت بلكه فراتر از آن رفته ايم. اما چرا با آن همه پيشرفت هسته اي، هنوز از ساخت تيوب راديولوژي يا داروهاي هسته اي كه بيشترين نياز پزشكي ما هست عاجزيم. آيا اين ها همه، از عدم كفايت برنامه ريزي صحيح جهت دانشمندان و پروژه هاي ما نيست؟
سرآخر، با اين تورم روزانه به كجا خواهيم رسيد؟ چگونه در مدت زماني يكي دو ماهه ارزش ريال نسبت به دلار 40-30 درصد كاهش يافت؟ بايد پاسخ داد چه كساني مخالف و يا معاند واقعي كشور هستند. آن ها كه باعث اين همه تورم و نارسايي در سيستم مالي مملكت شدند يا كساني كه به اين افزايش قيمت ها و گراني كالاها و بيكاري معترضند. آيا زمان آن نرسيده همگان به دلايل اين نارسايي ها بيانديشيم، نظرات هم بشنويم و به راهكاري واقعي دست يابيم؟
■ رییس بیمارستان کلینیک موسوی