با امید به آینده ای خوب
یادداشت |
مهدی سیف حسینی
در قرن اخیر – در این کره خاکی – چه اتفاقی افتاده که عده ای خود را پاک به بی خیالی و بی غمی زده و تسلیم قضا و قدر شده و در گوشه ئی زیست نباتی خود را پیشه کرده اند. گویی این عده پیرو برخی اندیشه های خیام
هستند که سروده:
تا کی این غم خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پُر کن قدح باده که معلوم نیست
این دم که فرو برم بر آرم یا نه
اما در مقابل عده ای هم با یک احساس نگرانی جدی فریاد می زنند این جهان را چه شده است. اینهمه بلا و مشکلات بر روی این کره خاکی و مردمان آن. چگونه ایجاد شد و هر روز در حال افزایش است. فریاد می زنند چرا کسی به فکر محیط زیست نیست. چرا کسی از انهدام این کره خاکی جلوگیری نمی کند. چه شد که می بینیم منابع آبی رو به اتمام است و بعید نیست که جنگ آب در آینده جهان را فرا گیرد. چه شد که هوا ناپاک و آلوده گشت. چه شد که اینهمه ویروس جان میلیون ها انسان بیگناه را در گوشه گوشه این پهنه زیستی ستاند. آیا براستی آنگونه که باید سیاستمداران، روشنفکران و نگهبانان زندگی مردم در این محیط به وظایف خود عمل نمی کنند؟ آیا روشنفکران که پیوسته در دنیای آرمانی به بایدها می اندیشند امروز ناامید گشته و گوشه انزوا گزیده اند.
به گمان من، روشنفکران و بزرگان در 2 قرن اخیر پیش بینی بحران برای دنیای پیش رو را می کردند و با نگرانی
بسیار فریاد خود را بلند کردند، اما کو گوش شنوا.
مدرنیته حرکت خود را شتابناک ادامه داد و مدرنیزاسیون آنچنان رفاه و در خدمت انسان قرن اخیر گذاشت که گویی همه فراموش کردند چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
اگرچه آن روشنفکران کار خود را برای رساندن پیام به بشریت انجام دادند، اما نتیجه زندگی آنان چه شد.
براستی چرا داستایوفسکی در 28 سالگی محکوم به اعدام گردید. چرا آرتور کستلر (نویسنده کتاب ظلمت در نیمروز) در سن 85 سالگی خودکشی کرد. چرا میلان کوندرا (در کتاب جهالت) انسان تبعیدی را بی هویت و تحقیر شده دانست. چرا کافکا (در کتاب مسخ) انسان را سوسکی در جستجوی یک زندگی معرفی کرد. چرا آلبرکامو (در کتاب بیگانه) قهرمان خود مرسو را در روز مرگ مادرش اینگونه توصیف کرد. چرا بکت (در انتظار گودو) به انتظار یک اتفاق نشسته بود. چرا صادق هدایت (در بوف کور) زن لکاته و پیرمرد خنزر پنزر را آنگونه معرفی کرد و دهها چرای دیگر را می توان برشمرد که این روشنفکران حوزه ادبیات و فرهنگ بشارت بحران جدی برای انسان امروز را اعلام کرده بودند و از سوی دیگر فرق نمی کند برای انسان امروز که در کجای این کره خاکی زندگی می کند. فرق نمی کند که مرفه یا فقیر باشد، اسیر یا آزاد باشد. چون این
انسان مات و منگ و حیرت زده دارد به زندگی خود و بشری که در آن زندگی می کند، می نگرد که سرگردان است که تنهاست و چیزی او را ارضاء نمی کند دائم در حال تلاش و تفکر است برای بهتر شدن و تغییر وضع موجود. زیرا کره خاکی برای همه است درک معنای خوب زیستن را همه می توانند توجه کنند اما گویی این انسان طی دهه های اخیر هنوز می رود و می دود تا خود را به قافله در حال گذر برساند، اما دنیا شتابناک در حال گذر است و کار خودش را می کند و از این سو است که این انسان در عین سرخوردگی احساس نوستالوژیک نسبت به گذشته پیدا می کند و می گوید، منکه امروزه اینهمه غرق لذت و رفاه و بهره برداری از دنیای مادی هستم، چرا آن آرامش و صفای گذشته را ندارم. و از زبان فروغ فرخزاد می گوید:
(آن روزها رفتند. آن روزهای خوب، آن روزهای سالم و سرشار، آن آسمان های پر از پولک، آن شاخساران پر از گیلاس ...) و حالا روزهایی آمدند که انسان تنهاست. لذا راهی می جوید برای رهایی از این تنهایی، از بن بست بی هویتی و سرگردانی در این جهان و جستجو می کند برای یافتن زندگی خوب. از دیگر سو آیا سیاستمداران که سامان دهندگان زندگی مردمان هستند و پیوسته در حوزه ممکن ها آنچه را که در زندگی جریان دارد، فراموش کرده
و کلا آنقدر ناتوان هستند که اراده مدیریت جهان امروز را ندارند. آیا سردمداران حوزه الهیات که انسان را در عالم معنویات غرق می کردند و با شعار همکاری، همیاری، عشق، محبت برای رسیدن به رستگاری سخن می گفتند در تاریخ معاصر حوزه عمل خود را تغییر داده و به کار دیگری می پردازند. درد است فاصله ایجاد شده بین سیاستمداران و منادیان دین با ملت و پیروان خود که امروزه به یک بحران تبدیل شده است. بهتر نیست روشنفکران از حوزه جمله تاریخی (چه باید کرد) کوتاه بیایند و (به چه می توان کرد) بیاندیشند.
مطلوب تر نیست سیاستمداران در جهان اندیشه ای ممکن ها برای ایجاد امکانات خوب مادی زندگی مطلوبی را برای شهروندان خود فراهم نمایند و آیا بهتر نیست منادیان الهیات دینی به نیازهای روحی و روانی انسان امروز برای رسیدن به آرامش به جایگاه خود بازگردند و انسان امروز را برای رسیدن به رستگاری رهنمود دهند.
و نیز مردم و شهروندان برای مطلوبیت زیستی زندگی خود به محیط زیست و حفظ طبیعت و نظافت و بهداشت زندگی عنایت نمایند تا در این مسیر شاید مفری پیش آید برای زندگی خوب در این روزگار پر از جدال و بحران و درگیری.