گفت و گو با محمد عاطفی معلم با سابقه قرآن: زندگی با قرآن
گفت وگو |
مهران موذنی _ محمد عاطفی، از اساتید قدیمی قرآن، رزمنده دفاع مقدس و از معلمین آموزش و پرورش است. ایشان سالهای بسیاری مشغول آموزش و تدریس قرآن بوده اند. به این خاطر گفت و گویی با ایشان دربارهی سوابق کاری و تاثیرات قرآن بر زندگیشان، انجام داده ایم که در ادامه با هم میخوانیم.
■ با سلام و عرض ادب خدمت شما. لطفا خودتان را برای مخاطبان گلشن مهر معرفی کنید.
محمد عاطفی هستم. متولد 1319. سال 1340 برای معلمی استخدام شدم. سالهای اول معلم ابتدایی بودم و سپس، مدیر راهنمایی. در همین میان، سال 1357 شهردار علی آباد هم شدم. در دههی 70 سرپرست جامعه المصطفی گرگان و طلبههایی که اغلب از تاجیکستان، افغانستان، قرقیزستان، ازبکستان و روسیه میآمدند، بودم و به تدریس قرآن در حوزهی قرائت و حفظ هم میپرداختم. سبب آشنایی من با قرآن، مادرم بود. ایشان معلم قرآن بود. و چنان تسلطی به قرآن داشت که قرآن را به من میداد و خودش آن را از حفظ میخواند. بانی اشتغال بنده در جامعه المصطفی آیتالله نورمفیدی بودند و من را به عنوان سرپرست جامعه المصطفی پیشنهاد کردند.
■ در آموزش و پرورش به چه کارهایی مشغول بودید؟
اوایل معلم ابتدایی بودم. بعدها مدیر راهنمایی شدم. بانی مدرسهی نمونه در گرگان هم بودم. آن زمان، ساری مخالفهای زیادی با اینجا داشت. من خودم با تیمسار کمانگری که در حال حاضر در قید حیات نیست، به ساری رفتم و امتیاز مدرسهی نمونهی گرگان را گرفتم. مدرسهی نمونه شبانهروزی بود. به یاد دارم که ساعت 12 شب برای مطمئن شدن از اینکه مسئول شب بیدار است، به آنجا رجوع میکردم. چک میکردم که آیا بچهها راحت خوابیدهاند یا نه. ترتیبی دیده بودم که خود بچهها پشت مدرسه بیل بزنند، سبزی بکارند و از همان سبزیها مصرف کنند تا دسترنج خودشان را ببینند. اگر امروز حال و جانی برای من مانده، آن را مدیون فکر کردن به گذشتهها هستم. فکر نمیکنم امروزه مدرسهای باشد که برای دانشآموزها خودرویی تهیه کرده و قطعات آن را در کارگاه باز کند که بچهها با اجزای ماشینها آشنا شوند. من در زمان مدیریتم چنین کاری کردم. معلمی گرفته بودم که نجاری بلد باشد. همینطور معلمهایی که فلزکاری و مکانیکی ماشین بدانند. در مدرسهی راهنمایی اصلا باب نبود که چنین کارهایی انجام شود. سعی من بر این بود که بچهها نه فقط با کتاب و تئوری، بلکه با کار عملی هم آشنا شوند. علاوه بر مدرسهی نمونه دولتی، بانی مدرسهی بلال حبشی هم من بودم. آن زمان، آنجا مکان مناسبی نبود. به یاد دارم هنگام برگزاری کلاسها، دور مدرسه میچرخیدم تا از نزدیک شدن برخی افراد به آنجا جلوگیری کنم.
■ وضعیت تدریس قرآن شما چگونه بود؟
تا سال 1389 که وضعیت جسمانی بهتری داشتم، به تدریس مشغول بودم. علاوه بر دار القرآن، به طور خصوصی هم قرآن را تدریس میکردم. برای مثال، آقای ابطحی از جمله کسانی بودند که به طور خصوصی برای یادگیری قرآن، به من مراجعه میکردند.
در محضر چه اساتیدی درس قرآن خواندید؟
مرحوم نبوی از اساتید بنده بود. بزرگمردی که در رژیم سابق، وقتی از همهی علما دعوت شد، ایشان در آن مجلس حضور پیدا نکرد. مرحوم طاهری و آقای بهبهانی هم از اساتید بنده بودند.
■ قرآن چه تاثیراتی در زندگی شما داشت؟
اگر بخواهم یک تاثیر دیگر از قرآن بگویم، این است که سالم زندگی کردم. حتی زمانی که در مدارس تغذیهی رایگان ارائه میشد، از آن نمیخوردم. در زمانی که معاون مالی حوزه بودم، تغذیه برای همه فراهم بود. اما ذرهای غذا آنجا نخوردم. زمانی که مدیر مدرسهی شبانهروزی نمونه دولتی بودم نیز به همین شکل. یک بار هم پیش نیامد که غذای آنجا را بخورم. در مورد بیتالمال خیلی دقت میکردم. حتی زمانی که شهردار علی آباد بودم، به یاد دارم روزی تمام شهردارهای منطقه همراه با استاندار و فرماندار مهمان من بودند. با خودم فکر میکردم که احتمالا تصور یک پذیرایی نسبتا مفصل را برای ناهار دارند. اما من آبگوشت تدارک دیده بودم. پیش آمده بود که شخصی از من بخواهد جاده را از کنار زمینهایش عبور دهم تا ارزش آنها افزایش پیدا کند که در جواب ایشان گفتم: ((من مال مردم هستم. نه مال شما.)) مسئولیت ساختن ساختمان قدیم اورژانس بیمارستان پنج آذر به من سپرده شده بود. بودجهای که برای این کار به من داده بودند، اضافه آمد که در نهایت، آن را برگرداندم. تعجب کرده بودند. معمولا بودجه کم میآید. نه اضافه. حتی هزینهی رفت و آمدم را هم از آن بودجه نمیگرفتم. به طور کلی، در هر جایی که مشغول به کار بودم، توجه خاصی به بیتالمال داشتم. در واقع سعی من بر این بود که فقط در حرف به قرآن معتقد نباشم. بلکه در عمل هم همینطور باشم.
■ از نظر شما، تفسیر قرآن کار درستی است؟ یا قرآن به خودی خود گویای همه چیز است؟
تفسیر را خود پیامبر و ائمه انجام دادند. باید این را در نظر گرفت که مفسرین بعدی قرآن، در واقع فهم خودشان از قرآن را بیان میکنند. البته همین امروز هم باید تفسیرهای جدیدتری متناسب با زمان حال صورت گیرد. هرچند که قرآن برای همهی زمانها است، اما مفسرین باید متناسب با شرایط زمانه، آن را تفسیر کنند. یک زمانی آقای نبوی تفسیر میکرد. زمانی هم آیتالله طالقانی. هر دوره باید مفسرین خودش را داشته باشد. خودم به شخصه، بیشتر تفسیرهای المیزان و نوین و پرتوی از قرآن را مطالعه میکردم.
■ علاوه بر تفسیر قرآن، دیگر چه کتابهایی میخواندید؟
کتاب خواندن هم بهاری دارد. از یک سنی به بعد، دیگر آدم نمیکشد. این روزها افسوس میخورم که به خاطر شرایط سنی، نمیتوانم آنچنان مطالعه داشته باشم. در گذشته، اگر کسی میخواست من را پیدا کند، باید به کتابخانه مراجعه میکرد. اغلب در کتابخانه بودم تا خانه. هنگامی که مدیر مدرسه بودم، بچهها را به کتابخوانی دعوت میکردم. خودم به شخصه، کتابهای شریعتی را زیاد میخواندم و همینطور کتابهای صادق هدایت و صمد بهرنگی را. به یاد دارم که شاید 20 جلد ماهی سیاه کوچولو میخریدم و به بچهها عیدی میدادم. امروزه، این کتاب دیگر به اندازهی گذشته خواننده ندارد. در حالی که داستان بسیار خوبی است. شما ببینید خود ماهی سیاه کوچولو چه هدف بزرگی داشت! چقدر زحمت کشید. از این رودخانه به آن رودخانه رفت تا در نهایت توانست خودش را به دریا برساند. کتاب کچل کفترباز از بهرنگی یا سه قطره خون از هدایت هم در نوع خود، عالی بودند. همینطور کتاب بینوایانِ ویکتور هوگو! عالی بود! علاوه بر کتاب، چندین هفتهنامه و مجله را میخواندم. از جمله مجلهی مکتب اسلام. همچنین هفتهنامهی توفیق که یک هفتهنامهی فکاهی و نقاد بود و مسائل دولتی را مورد نقد قرار میداد. مجلهی سخن را هم که سردبیر آن دکتر خانلری بود، میخواندم ایشان نیز شخص بسیار قدری بودند.
■ در جبهه هم حضور داشتید؟
بله. به عنوان تخریبچی، تک تیرانداز و غواص در جبهه حضور داشتم. سابقهی غواصی در رود اروند را دارم. اروند واقعا پشههای بدی دارد! از زمان تخریبچی بودنم هم به یاد دارم که یک بار چندین جسد از بعثیها در فاصلهی شاید 50 متری ما بود. هر چقدر از عراقیها میخواستیم که برای بردن آنها بیایند، نمیآمدند. آخر مجبور شدیم خودمان دفنشان کنیم. روزگار سختی بود. برف آب میکردیم. یک بار هم نیش عقرب را چشیدم. هنگام شروع عملیات، همین که میخواستم وسایلم را بردارم، عقرب دستم را نیش زد. با اینکه فقط انگشتم را زده بود، اما دردش تا بالای دستم و نزدیکی قلبم آمده بود. به یاد دارم وقتی از جنگ برگشتم، تمام لباسهایم را دور انداختم. لباسهایم پر از شپش بود. آخر در جبهه که حمام پیدا نمیشد.
■ مسئولین این روزها سراغی از شما میگیرند؟
متاسفانه هیچ سراغی از من نمیگیرند. نه از حوزه و نه از آموزش و پرورش. فقط یکی از شاگردهایم به نام کاظم مفیدی که زمانی کاندید مجلس هم بود، خبر من را میگیرد. البته من برای خدا کار میکردم. اما متاسفانه این روزها هیچ سراغی از من گرفته نمیشود.
از اینکه وقتتان را در اختیار مخاطبان گلشن مهر گذاشتید، سپاسگزاریم.