زندگی- بخش 17


یادداشت |

مهدی سیف حسینی

 

 

بعضی ها فکر می کنند که زندگی چیز خارق العاده ای است که یا آنها از آن محروم هستند، یا از آن خبری ندارند. در حالیکه زندگی گذران همین روز و شب و ماه و سال است. اما آنچه مهم است، هر جنبنده و بخصوص انسان، زمان محدودی در این آمد و رفت دارد. لذا باید از این زمان محدود به نحو مطلوب بهره برداری کند. زیرا مرگ سرنوشت محتوم تلخ همه است. بر این اساس ما خیلی نباید خود را درگیر (چرا) آمده ایم، بکنیم و برای آن پاسخ های سخت جستجو کنیم. اما آنچه مهم است، بواقع (چگونه) زیستن است و در این چگونه زیستن ما که در حصار بسیاری از واقعیتها از جمله عشق- شادی- شکست- پوچی- تنهایی- ترس- مرگ ... قرار داریم، بتوانیم با آن طوری برخورد کنیم که به زیست خود معنایی منطقی بدهیم. زیرا که دستگاه عصبی ما بطریقی سازماندهی شده که محرک ها را دسته بندی می کند. لذا اگر توانستیم بشکلی معمولی پاسخی معنائی برای زیست خود پیدا کنیم، آنگاه در جهان معناداری زندگی خواهیم کرد که تحمل آن برای ما ممکن می گردد، در غیراینصورت دائم بدنبال اعتراض و چراها بودن، نوعی اضطراب و نگرانی ایجاد می کند که انسان در پیچ و خم این همه مسائل زیستی سرگردان می شود که یا باید با قرص های روان درمانی زیستن را قابل تحمل کند یا اقدامات دیگری انجام دهد تا خود را از رنج جانکاه بودن رها کند. وجود حواس در انسان نیز تعریف خاصی از زندگی می دهد. ما وقتی در عالم طبیعت قرار می گیریم، با حواس بینائی و چشم خود به هستی نگاه میکنیم و تعریف زندگی برای ما چشم انداز زیبای طبیعت و کویر و دشت می شود. با نگاه خود به رقص سنجاقک ها و پروانه ها که با هم بازی می کنند، می نگریم. گلهای رنگارنگ را می بینیم که چقدر زیبا هستند، میوه ها را، ساقه زرد گندم و سبزی شالیزار را، همه و همه با نگاه چشم و حس بینائی است که معنای زندگی را برای ما تبیین می کند. یا هنگامی که با حس شنوایی با هستی ارتباط برقرار می کنیم، گوش های ما چه صداهای دل انگیزی را می شنوند. آواز انواع پرندگان، قناری، بلبل، گنجشک ها و ... صدای آرامش بخش رودخانه و چشمه سارها، صدای آواز خوش یک چوپان با نی لبک خود و یا صدای ترانه یک خواننده از امواج رادیو، حتی شنیدن صدای زنگوله گوسفند و ما ما گاوها و عوعوی سگها همه می تواند با حس شنوایی معنای خاصی از زیستن به ما بدهد. یا وقتی با افکار خود درگیر می شوی و می اندیشی به این لحظات گذران عمر که چه زود و سریع می گذرد و فکر می کنی که زندگی کسب و ادراک همین حواس چندگانه است. یا هنگامیکه بوهای خوش را استشمام می کنی، حس بویائیت تحریک می شود که میل داری در فضای عطرآگین یک محیط خوش باقی بمانی و یا وقتی حس چشایی تو بکار می افتد و میل به خوردن در تو زنده می شود که با چه شادی، عشق و لذت سراغ انواع غذاها می روی و از هر کدام که می خوری، می بینی از آن دیگری خوشمزه تر است. با دائم خوردن گوئی سیر نمی شود. آری خوردن و نوشیدن با تحریک حس چشائی معنائی به تو از زندگی می دهد که تمامی اینها می تواند زندگی باشد. زندگی در حال گذران، زندگی با لذت که البته همه این حواس می توانند عکس لذات را دریافت کنند. بد ببیند، بد بشنود، بد بو کند، بد بخورد و بد لمس کند که در آن صورت تعریف زندگی یا تحریک منفی حواس یاس و ناامیدی و حرمان است. زندگی بدون تجربه کردن ارزش زیستن ندارد. یادمان باشد که بهترین کادوی خداوند به انسان، زندگی است. پس تا می توانی از آن استفاده کن.