مسووليت اجتماعي شهرداري ها در کشاکش اجراي پروژه ها


یادداشت |

ايمان مظفري

 

به زمانه اي رسيديم که ديگر صرفا ارائه بهترين خدمات و يا اجراي پرخرج ترين و بزرگترين پروژه ها براي گفتن اينکه ما بهترين هستيم، کافي نيست. ارتقاء سطح آگاهي، دسترسي به اطلاعات آزاد، دستيابي به بهترين و بروزترين تحليل ها، کشف حقيقت از ميان تضارب آراء محققان و دسترسي به ابزارهاي ارتباط جمعي دوره اي را براي مديران شهري رقم زده است که اگر بخواهند براي تصميماتشان گوش شنوايي پيدا شود، به سختي امکان پذير است. اما چه مساله اي باعث شده است که شهروندان در مورد برنامه ها يا پروژه هاي شهرداري ها با نگاه ترديدآميز بنگرند. و چرا با تمام تلاش هاي رسانه اي در سطح شهرداري ها گويا مردم سخت تر اقناع مي شوند؟

اگر تصميمات شوراها و شهرداري ها را دايره ي مرکزي حکمراني محلي شهري تصور کنيم، تعامل فعال اين دو نهاد مهم با شهروندان، ذينفعان و تمام افرادي که احساس تعلق به شهر را دارند، حايز اهميت خواهد بود. شهرداري هاي موفق، عموما بر اين باور هستند که فقط ارائه خدمات در قالب نيازهاي شهري، فرهنگي، اجتماعي، ايمني، حمل و نقل، عمران و آباداني و ... براي موفقيت شان کافي نيست. مديران شهرداري هاي موفق، وظيفه دارند علاوه بر نيازهاي مشتريان خود، بر ذينفعان و محيط در سطحي کلان تر توجه کنند و در قبال تصميماتي که براي شهرهايشان مي گيرند، به مقوله مسئوليت اجتماعي هم توجه کنند. از منظر اقتصادي، تکيه شهرداري ها به منابع درآمدي خود، منجر شده است تا توجه بيش از اندازه به موضوعات کسب سود و درآمد، از توجه آنها به مفهوم مسئوليت هاي اجتماعي بکاهد. لذا گاه در تصميمات خود، به اجرايي شدن پروژه هايي تاکيد مي کنند که موضوعات مرتبط با مسئوليت هاي اجتماعي آنها را تحت الشعاع قرار مي دهد. مسئوليت هايي در قبال آرامش رواني شهروندان، حفظ محيط زيست، کاهش آلودگي ها، ارتقاء سطح سلامت و توجه به گروه هاي آسيب پذير همچون کودکان، معلولان و توانخواهان و ...

گفتمان رايج در سطح مديران شهري، پيشرفت و توسعه را صرفا بر مدار اجراي پروژه هاي بزرگ مي داند و توسعه شهري را منوط به تحقق اين دست از پروژه ها مي داند. عموما هم نيروي پيش برنده اين پروژه ها، فرامين آمرانه است. در بهترين حالت مديريت شهري تصميم مي گيرد براي کاهش عوارض جانبي ناشي از اين تصميمات، هزينه هايي بکند، کارهاي خيريه اي انجام دهد، به نحوي به وضعيت جوامع محلي هم رسيدگي و کمک کند. اما واقعيت اين است که در اينجا مسئوليت از کل فرآيند مديريت منفصل شده و اصولا تک ساحتي گرديده است. به ظاهر گفته مي شود در چارچوب مسئوليت هاي اجتماعي است اما بيشتر رويه هاي خيرخواهانه و مدد کارانه دارد و در ذيل اولويت هاي ديگري قرار دارد که عاري از جنس مسئوليت است. به طور خلاصه، مسووليت اجتماعي حرکت از "من" به "ديگري" است. اگر مديران شهري بتوانند در پروژه ها و برنامه هاي اجرايي خود توجه به "ديگري" داشته باشند، به مسئوليت اجتماعي شان نزديک مي شوند. در مقابل، هر چقدر به جاي توجه به "ديگري"، بر منافع، سود و عايدي سازماني توجه داشته باشند، طبيعتا از مرزهاي مسئوليت اجتماعي دور و دورتر مي شوند. اينجاست که گاه شهرداري ها، پروژه هايي را اجرايي مي کنند که در نقطه تقابل اراده و خواست شهروندانش قرار مي گيرد و موجب گسست اعتماد بينابيني مي شود.

 

کارشناس ارشد مديريت دولتي