گفت و گویی در باب کتاب و کتابخوانی در گرگان کالایی لوکس به نام کتاب
تیتر اول |
مهران موذنی - نرخ پایین سرانهی مطالعهی کشور همواره از اساسیترین مشکلات فرهنگی کشور بوده. با تورم سنگین سالهای اخیر و در پی آن گرانی کاغذ، روند سیر این نرخ نزولی شده. در همین راستا گفت و گویی تدارک دیدیم با بیتا شیخویسی، مسوول بخش کتاب فروشگاه سرزمین کتاب و دانشجوی آموزش ابتدایی، دربارهی مشکلات این روزهای کتابخوانی که با هم میخوانیم.
با سلام و عرض ادب خدمت شما. به عنوان اولین سوال بفرمایید : نرخ فروش کتاب در ماههای اخیر چه روندی داشته است ؟
با سلام خدمت شما و مخاطبان گلشن مهر. باید بگویم سال گذشته فروش بخش کتاب ما بیشتر بود. از فروردین ماه امسال نرخ فروش کتاب افت چشمگیری داشته. البته منظورم این نیست که پیش از فروردین اوضاع کتابخوانی ما عالی بوده. فکر میکنم طبق آمارهایی که سالها پیش اعلام شد، سرانهی مطالعه در ایران بدون احتساب کتابهای درسی، چیزی حدود 2 دقیقه باشد. با روند نزولیای که از عید امسال پیش گرفته شده، احتمالا این عدد کاهش داشته و در حال حاضر به زیر 2 دقیقه رسیده. وقتی سرانهی مطالعهی خودمان را با کشورهایی مثل ژاپن، سوئد یا نروژ مقایسه کنیم، تازه به عمق فاجعه پی میبریم. متاسفانه کتابخوانی در ایران نه تنها پیش از این حال و روز خوشی نداشته، بلکه روز به روز به وضعیت بدتری نیز دچار میشود.
چرا استقبال مردم از کتابفروشیها کمتر شده؟
گرانی کتابها اصلیترین عامل است. امسال کتابهای 100 صفحهای با قیمت 100 هزار تومان به فروش میرسند. با این حساب، یک کتاب هزار صفحهای 1 میلیون تومان قیمت دارد. مگر چند نفر از پس خرید چنین کتابی بر میآیند؟ علاوه بر این، کیفیت کاغذها هم کمتر شده. یعنی نه تنها با گرانی کاغذ، قیمت کتابها افزایش یافته، بلکه کیفیت کاغذهایشان هم پایین آمده. برخی از نشرها دیگر کتابها را با کاغذ سفید چاپ نمیکنند. همین موضوع سبب گرمی بازار کتابهای دسته دوم شده. یعنی مردم کتابهای دسته دوم را نه تنها با قیمتی کمتر که با کاغذی باکیفیتتر تهیه میکنند. عدهای هم ترجیح میدهند کتابها را در تلفنهای همراهشان بخوانند یا به صورت صوتی گوش دهند. مردم از خودشان میپرسند که وقتی فایل صوتی یا متنی همان کتاب در اینترنت به صورت رایگان وجود دارد، چرا باید برای خرید آن قیمت گزافی بپردازند؟ ممکن است عدهای به خاطر اذیت شدن چشمانشان در موبایل مطالعه نکنند. اما خیلی راحت به نسخهی صوتی کتابها گوش میدهند. هرچند که برخی از این کتابهای صوتی به صورت رایگان در دسترس نیست، اما هنوز هم قیمت فوقالعاده پایینتری نسبت به نسخهی فیزیکیشان دارند. این را هم در نظر بگیریم که کتابهای پرفروش حال حاضر، کتابهای عمیقی نیستند و نیازی به تامل سطر به سطر ندارند. در نتیجه گوش دادن به نسخهی صوتیشان کار را دشوار نمیکند. البته این نکته را اضافه کنم که نمیشود همه چیز را گردن گرانی انداخت. در زمینهی کتابخوانی علاوه بر مشکل اقتصادی، مشکل فرهنگی هم داریم. پیش از تورم چشمگیر سالیان اخیر هم سرانهی مطالعهی آنچنان بالایی نداشتیم. علاوه بر شرایط رفاهی مناسب، نیاز به فرهنگسازی هم داریم. یعنی پر بودن جیب یک شخص به خودی خود سبب نمیشود که به مطالعه روی بیاورد. باید کار فرهنگی صورت بگیرد تا مردم کتاب را به عنوان یکی از کالاهای سبد خریدشان بدانند.
چه تدابیری باید برای بالا بردن سرانهی مطالعه اندیشیده شود؟
طرح 15 درصد تخفیف کتابفروشیها به مناسبت هفتهی کتاب بسیار موثر بود. در سرزمین کتاب به مدت 2 هفته این طرح به اجرا در آمد که موجب افزایش فروش بخش کتاب شد. اینچنین طرحها تاثیر خودشان را دارند و اشتیاق کتابخوانها را میافزایند. به خصوص در این روزها که قیمت کاغذ سر به فلک کشیده. پیش از این، طرح دیگری تحت عنوان تخفیف فصلی اجرا میشد. اما 2 سالی میشود که دیگر از آن خبری نیست. میگویند طرح دیگری تحت عنوان سامانهی خرید از کتابفروشی جایگزین آن شده. نمیخواهم دربارهی به صرفه بودن یا نبودن چنین جایگزینیای صحبت کنم. نکتهی مهمی که پیش از آن باید مورد توجه قرار داده شود، این است که مردم اصلا از وجود چنین سامانهای خبر ندارند. پیشتر برای تخفیف فصلی تبلیغات خوبی صورت میگرفت. تمام کتابفروشیهای عضو این طرح هم پوسترهای آن را در محیط فروشگاه میچسباندند. اما چه تلاشی برای شناساندن این سامانهی جایگزین صورت گرفته؟ در رابطه با مشکلات فرهنگی و فرهنگسازی باید یادآور شوم که قدرت رسانه در این زمینهها را نمیشود دست کم گرفت. رسانه میتواند در ترویج کتابخوانی بسیار موثر باشد. برنامهی کتاببازِ سروش صحت که از صدا و سیما پخش میشد، برنامهی بسیار خوبی بود و هنوز که هنوز است، خلا آن احساس میشود. چرا که جایگزین خوبی برای آن پیدا نشد. برنامهای مخصوص کتاببازها با حضور نویسندگان، شاعران، مترجمین و منتقدین که بنشینند و دربارهی کتابها گپ بزنند. علاوه بر اینها، جمعهای کتابخوانی هم میتوانند تاثیر خودشان را بگذارند. اینکه افرادی دور هم جمع شده و دربارهی یک کتاب بحث و گفت و گو کنند. چنین جمعهایی در گرگان اغلب به صورت خودجوش شکل گرفتهاند. چقدر خوب میشود اگر بودجه یا مکانی به اینطور دورهمیها اختصاص دهند تا فضاهای مناسبی برای اهالی مطالعه فراهم شود.
نمایشگاه کتاب در بهبودی سرانهی مطالعه موثر است؟
نمایشگاه کتاب در گذشته بهتر از سالهای اخیر بود. در سالی که گذشت، برای استفاده از تخفیف نمایشگاه باید ابتدا یک بن تخفیف 600 هزار تومانی را به مبلغ 360 هزار تومان خریداری میکردید. مشکلی که وجود داشت، این بود که نمیشد همهی مقدار بن را روی یک کالا اعمال کرد. به طور مثال، شما نمیتوانستید با بن 600 هزار تومانیتان یک کتاب 600 تومانی را به صورت رایگان و فقط با بن تخفیف خریداری کنید. مبلغ بن شما تنها 20 درصد از هر کتاب را شامل میشد. در نتیجه برای استفاده از کل مبلغ بن، باید 3 میلیون تومان کتاب میخریدید. اگر خرید شما کمتر از 1 میلیون و 800 هزار تومان میبود، تخفیفی کمتر از 360 تومان نصیبتان میشد. تصورش را بکنید. یعنی 360 هزار تومان برای یک بن پرداختهاید. ولی چون خریدتان از 1 میلیون و 800 هزار تومان کمتر است، حتی همان 360 تومان اولیهتان هم برنمیگردد. این یعنی به جای سود، ضرر کردهاید! این روزها نه تنها کتاب به یک کالای لوکس تبدیل شده، بلکه نمایشگاه کتاب هم همایشی برای طبقهی ثروتمند است. 3 میلیون تومان برای دهکهای پایین جامعه پول کمی نیست. حالا در نظر بگیرید این بن تخفیفی که گفتم تنها به دانشجویان، طلاب و اعضای هیئت علمی اختصاص داده میشد. یعنی باقی جامعه تنها از 10 درصد تخفیف برای هر کتاب برخوردار میشدند که باید پول پست را هم به آن اضافه کنیم. هدف اصلی برگزاری چنین همایشی، باید کمک به اقشار مستمند برای خرید ارزانتر کتاب باشد. اما در شرایط کنونی، به فرصتی برای اقشار توانمند تبدیل شده تا توان خریدشان را ارتقا بدهند. در این شرایط چه امیدی به بهبود سرانهی مطالعهی کشور میتوان داشت؟
در ابتدای مصاحبه گفتید که دانشجوی آموزش ابتدایی هستید. نقش آموزش و پرورش در ترویج کتابخوانی چیست؟
آموزش و پرورش پتانسیل بالایی برای این امر دارد. اما از آن استفادهای نمیشود. ببینید، ادبیات یک هنر است و نه شاخهای از علم. یعنی به عنوان نوعی از هنر، جذابیت بیشتری برای همگان دارد. همانطور که زنگهای نقاشی از دیگر زنگهای مدرسه محبوبتر است. این روزها دانشآموزان صرفا برای اخذ نمره درس میخوانند. یعنی ادبیات را نه با لذت، بلکه برای رفع تکلیف خوانده و حفظ میکنند. در کتابهای درسی ما داستانها و شعرهای خوبی وجود دارد. اما شیوههای تدریس ما بستر علاقهمند شدن دانشآموزان را فراهم نمیسازد. درس ادبیات در مدارس بدین شکل است که بچهها صرفا معنای چندین لغت و چندتا آرایهی ادبی را یاد میگیرند که خیلی زود هم از یاد میرود. شاید بعدها از راههای دیگری جذب ادبیات بشوند، شاید هم نه. این یعنی از تواناییهای بالقوهی آموزش و پرورش استفاده نمیشود. به هر حال، امثال حافظ و سعدی جذابیتهای خاص خودشان را دارند. وقتی عدهی کثیری دانشآموزان رغبتی به آنها نشان نمیدهند، مشکل از کجاست؟ قطعا از جناب حافظ وحضرت سعدی که نیست. پس شاید از شیوهی تدریس ماست که میخواهیم به سرعت آرایهها، دستور و معنای لغات را بگوییم و برویم صفحهی بعد.
این روزها کدام کتابها بیشترین فروش را دارند؟
اغلب کتابهای روانشناسی عمومی و رمانهای خارجی. به طور مثال، کتابخانهی نیمهشب، هردو در نهایت میمیرند، بادام، مثل خون در رگهای من، تکههایی از یک کل منسجم و خردهعادتها. اکثر کتابهای پرفروش حال حاضر، کتابهای عمیقی نیستند. نمیخواهم از واژهی زرد استفاده کنم. اما باید خاطرنشان کرد که اکثر کتابهای پرفروش روانشناسی عمق چندانی ندارند. برخی حتی روانشناسی هم نیستند و در دستهی شبهعلم قرار میگیرند. رمانهای پرفروش هم اکثرا نوجوانپسند یا اصطلاحا تینیجری هستند. البته حرف من این نیست که اینها کتابهای بدی هستند. اتفاقا برای شروع کتابخوانی بسیار مناسباند. اما مشکلی که وجود دارد، این است که اکثر مخاطبین این دسته از کتابها در همان مرحلهی شروع گیر میکنند و جلوتر نمیروند. به همین خاطر است که اینها همیشه پرفروش هستند و افراد کمی به سراغ کتابهای فاخرتر میروند. شما تصور کنید که بینوایان به عنوان یکی از شاهکارهای ادبیات جهان، در یک سال گذشته هیچ فروشی در فروشگاه ما نداشته. در حالی که کتابهای پرفروش ما هر روز فروش رفته و بارها و بارها تجدید چاپ میشوند. در بخشهای دیگر هم با چنین موضوعی روبرو هستیم. به طور مثال، بخش فلسفهی ما هم فروش چندانی ندارد. کتابهای فلسفهدانان ایرانی مثل بابک احمدی که بماند، حتی از کتابهای تاریخ فلسفه یا فیلسوفهای بزرگی مثل کانت یا هگل هم آنچنان استقبالی نمیشود. این موضوع چندان هم عجیب نیست. تعجبی ندارد ملتی که به دنبال مطالعهی روزنامهوار است و اعتقادی به خواندن عمیق سطر به سطر یک کتاب را ندارد، به دنبال فلسفه نرود. نقد ادبی هم اینچنین است. مسئلهی نقد ادبی تامل در آثار است. از این رو، حتی از آثار برجستهی منتقدان صاحبنامی مثل محمدرضا شفیعی کدکنی هم استقبال نمیشود. اما فاجعه آنجاست که آثار برجستهای از بخش شعر فروشگاه ما هم فروشی ندارند. برای مثال، امسال دیوان شهریار، ملکالشعرای بهار و حتی نظامی گنجوی تا به امروز هیچ فروشی نداشتهاند. مگر چند تا شاعر در سطح نظامی در دنیا وجود دارد؟ یا مگر در دورهی معاصر، چند شاعر در حد و اندازههای شهریار و ملکالشعرا داشتهایم؟ اوضاع وقتی فاجعهتر میشود که به خاطر بیاوریم ما ایرانیها در جهان به هنر شاعری خود مشهوریم و با این حال، بازار شعرمان کساد است. اما غافل نشویم که از برخی کتابهای شعر به خوبی استقبال میشود. از جمله رباعیات خیام، دیوان حافظ، هشت کتاب سهراب سپهری و کتابهای فروغ فرخزاد. این نشان میدهد که هنوز هم چراغی روشن است.
کتابهای پرفروشی که گفتید چطور به چنین فروشی دست پیدا میکنند؟ چطور میشود که همه برای خرید این دسته از کتابها هجوم میآورند؟
تبلیغات در فضای مجازی و علیالخصوص اینستاگرام خیلی در فروش اینگونه کتابها موثر است. تا الان به دفعات پیش آمده که یک بلاگر معروف تبلیغ کتابی را کرده و بلافاصله عدهای برای خرید همان کتاب به کتابفروشی ما رجوع کردهاند. وقتی چندین پیج اینستاگرامی همزمان تبلیغات کتابی را کنند، فروش آن کتاب به مقدار چشمگیری افزایش مییابد. البته معمولا چنین جوهایی موقتیاند. کتابهایی که سالیان گذشته روی بورس بودند، در حال حاضر فروش چندانی ندارند. به طور مثال، مدتهاست که خریداری برای کتاب چهار اثر فلورانس که شاید 5 یا 6 سال پیش حسابی پرفروش بود، به ما مراجعه نکرده است.
استقبال از آثار نویسندگان ایرانی چطور است؟ به خصوص نویسندگان بومی استان گلستان؟
برخی از آثار ایرانی فروش خاص خودشان را دارند. به طور مثال سمفونی مردگان از عباس معروفی، بوف کور از صادق هدایت، چشمهایش از بزرگ علوی و جای خالی سلوچ از محمود دولتآبادی از جمله کتابهایی هستند که همواره فروش داشتهاند. اما به طور کلی، استقبال چندانی از رمانهای فارسی نمیشود. نویسندگان داخلی نیاز به حمایت و تبلیغات دارند. در سرزمین کتاب، قفسهای فقط به نویسندگان استان گلستان اختصاص داده شده. اما کتابهای این قفسه، علیرغم قیمت پایینشان، فروشی ندارند. یکی از عوامل تاثیرگذار در فروش یک رمان، اقتباس آن به صورت فیلم یا سریال است. بسیاری از رمانهای خارجی، صرفا به خاطر فیلم یا سریالی که از آنها ساخته شده، فروش میروند. چنین امری برای رمانهای داخلی اتفاق نیفتاده است.
از اینکه وقتتان را در اختیار مخاطبان گلشن مهر گذاشتید، سپاسگزاریم.