گلدسته، در ساحت کنشگري اجتماعي
یادداشت |
ايمان مظفري
مقصود فراستخواه، جامعه شناس اخيرا مفهومي را ساخته و پرداخته است که در آن به مساله کنش گري اجتماعي توجه کرده است. از نظر اين نظريه پرداز، کنشگري در عرصه هاي اجتماعي حتي از کنش هاي عرصه هاي ديگر نظير سياست اهميت بالاتري دارد. وي در مقاله اي که در روزنامه هم ميهن به چاپ رسانيده، کنش اجتماعي را در خلق کنشگر روشنفکرانه مهم ارزيابي مي کند و مي گويد "کنش روشنفکرانه از جنس دلهره و نگراني است و پرسش افکني و ترديد زدايي و نقد در حوزه ي عمومي است. چيزي وراي کار معرفتي آکادميک و حرفه اي است." همچنين فراستخواه در تبيين بيشتر کنشگر اجتماعي اين توضيح را مي دهد که " کنشگر اجتماعي، تلخ انديشي هايش معطوف به برابري واقعا موجود فرصت هاست، معطوف به آزادي مثبت، ابراز وجود برابر هويت هاي جمعي، هويت هاي جنسيتي، نسلي و هويت هاي سبک زندگي، هويت هاي اجتماعي مجازي و ساير هويت هاي گروهي ... و مشارکت درگروه هاي اجتماعي است." چنانچه بخواهيم از اين دريچه به کارنامه ي نرگس رحماني گلدسته نظر بياندازيم، شاهد گونه اي از کنشگري اجتماعي هستيم، که در اين تبيين فراستخواه هم آمده است. اوج فعاليت هاي اجتماعي گلدسته که معطوف به دهه هاي هشتاد و نود و همزمان با روي کار آمدن دولت اصلاحات بود، نشان دهنده گسترش کنش هاي ايشان بنا به ضرورت هايي بوده است که از جايگاه کنشگر اجتماعي به مسايل جامعه ي خويش مي نگريست. اين حاصل تنفس و زندگي در فضاي عمومي و اجتماعي بوده است. گلدسته با حضور در عرصه ي عمومي، با توان تحليل خود، مسايل پيش روي ترقي و پيشرفت جامعه ي خود را شناسايي مي کرد و بنا بر امکانات و فرصت هاي موجود تلاش داشت تا خلاهاي عرصه هاي اجتماعي را در حد توان خودش، پر کند. براي همين گرچه خودش گرايش به جريان اصلاح طلبي داشت اما در دوران اصولگراها هم تلاش داشت تا از فرصت هاي موجود براي کنش اجتماعي بهره ببرد. چون محور مساله منديش، مساله اجتماعي بود. از سوي ديگر کنشگري ايشان محدود به زمان يا يک بخش از عرصه اجتماع هم نبوده است. گاهي در نقش يک کارآفرين ظاهر شده است، گاهي در نقش يک فعال مدني سياسي، گاهي در نقش يک فعال محيط زيست، گاهي در نقش يک فعال مذهبي، گاهي در نقش يک آموزگار و گاهي در نقش يک آموزنده و همه اين ها نتيجه ي بينش و درکش از شرايط موجود بوده است. شرايطي که نهايتا منافعش به عرصه ي اجتماعي برگردد. گلدسته از محدوديت هاي جنسيتي حاکم بر عرصه ي اجتماعي فراتر مي رود، در کنش گري اجتماعي، تلاش مي کند باور به توانمندي زنان را به رخ جامعه بکشد و نشان دهد که جامعه متوازن و متعادل جامعه اي خواهد بود که زنان و مردان در کنار هم در نقش آفريني ها سهيم باشند و به حل مشکلات همت بگمارند. فراستخواه هم در تبيين تحولات جامعه ي جديد ايراني، حضور اين کنشگران را بسيار موثر مي داند. به باور او، ما نيازمند روشنفکران اجتماعي و بسيار معمولي هستيم. روشنفکران بي نام و نشان. روشنفکراني که نخبه ي انگشت نما نيستند. بلکه از مردم همين کوچه و خيابان و بازار هستند و در زندگي روزمره با آنها همگام مي شوند. روشنفکراني که درگير آگاهي در زيست اجتماعي شان هستند. " با محله و مدرسه وسمن ها و روزنامه ها و مجلات و رسانه ها، با صنوف وحرفه ها و حلقه ها و فعاليت هاي داوطلبانه گروهي و مدني و محله اي و شهري و حتي در سازمان هاي رسمي کار ميکنند و در پراکسيس خويش، روشنفکرانه مي انديشند". اين تفسير جامعه شناختي از ابعاد روشنفکر اجتماعي که فراستخواه از آن ياد مي کند، مي تواند در قد و قواره هاي گلدسته بنشيند. با همه قوت ها و ضعف هايش. حادثه ي فوت محمد زمان گلدسته شاعر فقيد گرگان، ضربه ي سنگيني به روح و جسم مادر نواخت که هر چند با روحيه ي بسيار بالا در تلاش بود تا تزلزلي از خود نشان ندهد و آن را بخشي از مشيت الهي بداند، اما چه مي توان گفت، که مادر است و غم هجران فرزند سخت. ياد هر دو عزيز سفر کرده را گرامي مي داريم. راهشان پر رهرو باد.
منبع:
تمامي عبارت داخل گيومه مربوط است به مقاله دکتر مقصود فراستخواه. روزنامه هم ميهن با عنوان "امر اجتماعي و روشنفکر معمولي" 15 آذر 1402
کارشناس فرهنگي و اجتماعي