نگاهي به نمايش هملت که اين روزها در تالار گرگان بر پرده است - بودن يا نبودن بودن و هميشه بودن


یادداشت |

آريوراد طاهريان                                                            

شايد مناسب ترين جا براي شروع بررسي هملت به کارگرداني دکتر فرشيد مصدق، پرداختن به مخاطب آن باشد. اومبِرتو اکو[1]، نظريه پرداز ادبي، در نوشته هاي سميوتيک[2] خود، خواننده(مخاطب) هاي هر متن(اثر هنري) را به دو دسته تقسيم مي کند. مخاطب درجه اول که با قراردادهاي يک مديوم هنري(شعر، داستان، تئاتر، سينما) آشنايي ندارد و تجربه وي، يک تجربه دست اولي مي باشد و مخاطب درجه دوم که با قراردادهاي يک مديوم هنري مانند رديف، پاراگراف، پرده و رزولوشن صفحه نمايش و اجزا تشکيل د هند ه آن ها آشناست.  هملت را نيز مي توان از دو جهت بررسي کرد. از يک سو يک تراژد ي کاملا روايي و از سوي ديگر مملؤ از المان هاي هنرهاي نمايشي ايران است، آن هم تعزيه. تعزيه که بي شک يکي از قوي ترين استفاده ها از ابزار فاصله گذاري را د اراست(در تعزيه هنرپيشه با د ر د ست گرفتن متن نمايش بين خود و مخاطب فاصله ايجاد مي کند.) اين استفاده از اثر فاصله گذاري در ابتدا و جاي جاي نمايش که با دقت مثال زدني انتخاب شده اند، نه تنها باعث مي شوند مخاطب يک گام به عقب برداشته و با نگاه نقادانه به بررسي جهان شمول بودن هملت فارغ از زمان بپردازد بلکه نقش آرامه خنده دار[3] را نيز بازي مي کنند و ذهن هر دو مخاطب پيوسته در تکاپو مي ماند. طعنه هايي که خود در دو سطح کار مي کنند. يک نوشته هاي خود شکسپير و ديگري تصرفات دکتر مصدق در متن نمايشنامه. تمام اين ها در دکوري که متشکل از سازه هاي سخت و زمخت و يادآور فضاي بروتاليستي است، رخ مي دهد. فضاي بروتاليستي نوعي سبک معماري ست که در آن انبوه سازي صرفا به جهت مسکن دادن به افراد که عموما نيروي کارساده هستند، رخ مي دهد. در ساخت اين برج ها صرفا هدف کارايي ست و فاقد هرگونه نما هستند. حال برداشت اينکه اين فضاي بروتاليستي بيانگر دانمارک زمان اَملت[4] است يا انگليس زمان شکسپير يا کشوري در حال حاضر و يا حتي فرهنگ جوامع "هاي کانتکست" [5]، به عهده مخاطب مي باشد. بي شک تا اينجاي متن را که خوانده ايد دريافته ايد که تعبير من از نقد پر کرد ن فضاي خالي بين صاحب اثر و مخاطب اثر است. اما اگر قرار باشد با ذره بين انتقاد نور پيشنهاد بر اجراي هملت بتابانم، حتما نگاهم به موسيقي جلب خواهد شد. انتخاب دکتر مصدق، اجراي زنده گروه موسيقي در سکويي ميان تماشاگران است که گرچه به فضاسازي و نزديک شدن کار به استاند ارد هاي جهاني کمک مي کند اما مي تواند تنوع بيشتري داشته باشد؛ حداقل براي نقطه اوج د استان موزيسين ها مي توانند از موتيف[6] هاي متفاوت تري استفاده کنند. فضاسازي در تئاتر بدون نور غيرممکن است. نورهاي تند و زاويه دار که بر بازيگران تابيده مي شود، بي شباهت به انعکاس انتخاب هاي شخصيت داستان نيست. ترکيب نورهاي رنگي آبي و قرمز انتخاب ديگر کارگردان است که با رويکردي نقادانه[7] مي توان برداشت هاي متفاوتي از آنها داشت. آيا کنار هم بودن آبي و قرمز، تقابل جناح هاي مختلف بر سر قدرت در صفحه شطرنج هملت است؟ يا منظور ترکيب اين دو رنگ که بنفش را مي سازد و نمادي از اشرافيت و انتقام است، مي باشد؟  شايسته است اين نقد هم مانند ساختار داستان همانجا که شروع مي شود به اتمام رسد، يعني مخاطب. نکته آخر را مي توان، نکته نامرئي يا شايد نيمه نامرئي ناميد و آن حضور کارگرد ان در اثر است. مخاطب درجه اول شايد ردپاي کارگردان را در اثر نبيند و مبهوت ستاره اين نمايش آقاي مهدي کاويان(هملت) باشد. همين حضور گرچه براي مخاطب د رجه دوم نيز تماما قابل رؤيت نيست، اما آثار آن کاملا مشهود است مانند مکالمات ابسورد [8]گورکن و کشيش؛ به هر حال دوران طلايي ابسورديسم معاصر با کارگردانان نسل دکتر مصدق است. شايد علت اين ديده نشدن ظرافت کار باشد. شايد عدم خودستايي يا باور کارگردان بر ديده نشدن باشد. به هر حال آنچه ثمره اين کار شده پديده گِشتالتي است که اثر کلي آن فراتر از اجزاي تشکيل دهنده آن است. در نهايت هملت به کارگرداني دکتر فرشيد مصدق اثري زيبا و اثري قطعا ديدني ست. علاقه مندان مي توانند اين نمايش را تا 11 بهمن در تالار فخرالدين اسعد گرگاني تماشا کنند.

[1] نظريه پرداز ادبي، مورخ و فيلسوف 1932_2016.

[2] شاخه اي از علم زبان شناسي که به بررسي علائم، نماد ها، استفاده و تعابير آن ها مي پردازد.

[3] نوعي تکنيک در هنر هاي نمايشي که فضاي جدي و يا غمگين را براي لحظه اي تغيير مي دهد تا اثر آن تکراري نشود.

[4] شاهزاده دانمارکي که شکسپير هملت را با الهام از او نوشته.

[5] جوامعي که مسلحت گروه ارجح به فرد است، مانند ژاپن.

[6] توالي چند نت، ساده ترين ايده موسيقيايي.

[7] مکتب فکري که همه چيز را مورد پرسش قرار مي دهد.

[8] ابسورديسم، ابزورد، مکتبي در تئاتر، پوچ، ياوه