هويت و فرهنگ در پوشاک بومي و محلي
یادداشت |
سمانه شهري نژاد
پوشاک مردم جامعه با استفاده از مجموعه علائم مادي، نظام ارتباطي فرهنگي ويژهاي را در ميان آنان برقرار ميکند. گاهي ارزشهاي نمادين موجود در جامعههاي گوناگون در قالب لباس افراد، نمايان ميگردد و نقش مهم و برجستهاي در پاسداري از هويت اجتماعي و فرهنگي آنها و دوام بخشيدن بدان در طول زندگي تاريخي نسلها ايفا ميکند. شايد در آغاز شکلگيري اجتماعهاي بشري، پوشاک صرفا جنبه حفاظتي داشته و براي مصون نگهداشتن بدن در برابر عوامل طبيعي و اقليمي به کار ميرفته است؛ ولي بعدها با گسترش باورهاي ديني و فعاليتهاي اجتماعي و فرهنگي، کارکرد اجتماعي و فرهنگي و عقايد ديني، کارکرد اجتماعي و فرهنگي و نمادين پوشاک، برجستهتر شد و لباس، بيش از هر چيزي نشان دهنده هويت انساني، اجتماعي و قومي انسانها گشت. اعضاي هر جامعه از راه نشانههاي نمادين جامههايي که بر تن دارند، ميان خود، نظام ارتباطي فرهنگي ويژهاي برقرار مينمايند. براي درک عملکرد اجتماعي و فرهنگي پوشاک در هويت بخشي به اعضاي جامعه بايد با توجيه و تبيين چگونگي ارزش پوشاک در هويت اجتماعي و فرهنگي فرد و جمع در جامعههاي گوناگون آشنا باشيم.
هويت و لباس
ارتباط تنگاتنگي که لباس با بدن انسان بدون هيچ واسطهاي برقرار ميکند باعث توجه عميقتر به لباس از وجه هويتي ميشود. براي درك عملکرد اجتماعي و فرهنگي پوشاک در هويتبخشي به اعضاي جامعه، بهتر است كه لباسهاي مردم را به منزلة مجموعهاي از علايم زباني مادي مورد بررسي قرار دهيم. هر قطعه از پوشاک، حامل انديشهاي است که عامل اصلي طراحي و توليد آن بوده است. پيام موجود در هر قطعه لباس، ممکن است فقط جنبة کارکردي يا زيباشناختي داشته باشد و يا مجموعهاي از رمزگان نمادين براي رساندن پيامهايي ژرف با معاني بزرگ فرهنگي، اسطورهاي، اجتماعي و سياسي را در خود داشته باشد. اين پيامسازي ممکن است در برههاي از زمان براي عنصري خاص از جامهها ايجاد شده و يا از ديرباز با فلسفة لباس خاصي همراه بوده باشد. تاريخ و پيشينه تاريخي، شرايط جغرافيايي، مشاغل، رنگها، باورهاي ديني، اقوام و قوميتهاي ساکن و بسياري از موارد ديگر از جمله عوامل هويت ساز در لباس ميباشند.
پايداري فرهنگي
پايداري فرهنگي به معناي ايجاد تحول و خلق ارزش ها، روابط اخلاقي و هنجارهاي مناسب است که براي ارضاي نيازهاي آدمي، زمينه هاي لازم را در قالب اجتماع فراهم مي کند. در مورد نقش فرهنگ در ارتباط با توسعه، برخي صاحب نظران با اهميت دادن به نقش فرهنگ در پايداري فرهنگ را مجموعه اي از آراء و عقايد مي دانند که ويژگي هاي ذيل را در خود دارد:
1 - مورد قبول و پذيرش اکثريت مردم است.
2 - پذيرش آن جنبه اقناعي دارد، ليکن نيازمند بحث و استدلال نيست.
3 - ايجاد يا شکل گيري آن نيازمند زمان است.
از اين منظر پايداري فرهنگي، به معناي پويايي و رشد فرهنگي است. فرهنگ توسعه يافته داراي ويژگي هاي خاص خود است که روند پايداري را تسريع مي بخشد و از اين حيث، توجه صاحب نظران را به خود جلب کرده است. شايد بتوان گفت لباس طي دوراني طولاني در سه قالب لباس زيستي، لباس ملي و لباس سيال تحول يافته است؛ بهگونهاي که آيچر و هايگين معتقدند که «لباس و پوشش و زيورآلات بهقدري براي انسان مهم است که تعريف انسان بدون آنها تنها تعريفي ذهني است». لباس ملي بيشتر محل بازنمايي هويت هاي گسترده تري همچون قوميت، مذهب و جنسيت در سطحي کلان بوده است؛ از اين جهت هم مبين توانمندي فرهنگي و اقتصادي يک جامعه و نيز نشانگر سطوح کلان هويتهايي چون مردانگي، مليت و ايمان در آن جامعه است. بههمين دليل پوشاک و نوع پوشش از جمله اصلي ترين مولفه هاي هويت در جوامع بهحساب مي آيد. با گذر از عصر روايتهاي کلان و سيالشدن زندگي روزمره بهويژه بعد از دهه 1960 و تغييرات اقتصادي در حوزه توليدِ فورديستي، لباس علاوه بر بازنمايي ساخت جنسي، ملي و مذهبي فرد يا يکگروه، نشانگر عناصر سيالي از هويتهايي است که خود را به ميانجي بدن، لباس و اشکال سيالي از زندگي و ميل بازنمايي ميکنند. به همين خاطر است طي اين دوره لباس سيال، پديده اي است که «نشان دهنده پايگاه اجتماعي-اقتصادي، مذهبي، شغلي و احوال روحي، مطالبات و مواضع پوشندگان آنها و برتابنده تفاوتهاي جنسي، سني و جايگاه طبقاتي افراد در گروههاي اجتماعي» گوناگون است. نوع جنس، رنگ، طرز دوخت، شکل و فرم مربوط به تنپوشها با مجموعه اي از ارزش ها و معيارهاي فرهنگي، اخلاقي، معنوي و باورهاي ديني و مذهبي و آرماني درآميخته است. پوشاک چنان در جامعه شناسي و مردم شناسي مهم است که امروزه از چيزي به نام "زبان پوشاک" سخن به ميان مي آيد. با تاکيد بر مفهوم نارسيس و خودشيفتگي در عصر نوين بايد اذعان کرد که ما در دوران خودشيفتگي زندگي مي کنيم، بهگونهاي که در اين دوران لباس بيش از آنکه کارکرد حياتي داشته باشد، امري است محصول هويت فردي و قدرت انتخاب فرد مدرن. در همين راستا بايد تاکيد داشت که دنياي مدرن بيش از همه دورانها بدن و لباس به امري مرتبط به هم مبدل شده اند. چنانچه بدن و لباس به دو روي سيماي فرد تبديلشده و نمي توان بدني بدون لباس و لباسي بدون بدن را بهطور کامل و جامع مورد بررسي قرارداد.
تحليلگر و محقق حوزه فرهنگ و هنر