فريبا چوپان نژاد: نمايش هاي عروسکي فقط براي کودکان نيست


گفت وگو |

مهران موذني -  تئاتر کودک از ديرباز از ابزارهاي مهم و موثر در آموزش کودکان بوده است. خوشبختانه در ساليان گذشته، از بين انواع مختلف تئاتر، گرگاني‌ها اقبال بيش‌تري به تئاتر کودک نشان داده‌اند. چنين موفقيتي قطعا بدون همت‌هاي فعالين اين عرصه ميسر نبود. فريبا چوپان‌نژاد، از جمله اساتيدي است که دهه‌ها در گرگان به کار کودک مشغول است و البته تئاتر عروسکي را به اين شهر آورده. در همين راستا گفت و گويي با ايشان ترتيب داده شده که در ادامه با هم مي‌خوانيم.

 

با سلام و عرض ادب خدمت شما. لطفا خودتان را براي مخاطبان گلشن مهر معرفي کنيد.

فريبا چوپان‌نژاد هستم. کارشناس رشته‌ي هنرهاي نمايشي، فارغ‌التحصيل از دانشکده‌ي هنرهاي زيباي دانشگاه تهران با گرايش نمايش عروسکي و سال 1369 فارغ‌التحصيل شدم. با وجود اينکه خودم متولد نجف‌آبادِ استان اصفهان هستم، بعد از آشنايي و ازدواج با همسرم، آقاي عباس وفايي که از هنرمندان رشته گرافيک هستند، گرگان را براي زندگي انتخاب کرديم و از سال 1371 ساکن گرگانم. اولين کار نمايشي من به عنوان نويسنده و کارگردان در گرگان نمايش پروانه‌ي سفيد، توليد سال 1371 بود که 20 شب اجراي موفق در تالارفخرالدين اسعد گرگاني داشت. البته در دوران تحصيل در آثار زيادي در تهران حضور داشتم. مثل بازي در دير مکافات اثر عظيم موسوي، عروسک گرداني شاپرک خانوم کار فرشاد فرشته‌حکمت، بازي در مريم و مرداويج کار بهزاد فراهاني، شهر الفبا کار علي اکبرحليمي، کارگرداني وعروسک‌گرداني کيک‌هاي برنجي و...

 

تئاتر پروانهي سفيد کار کودک بود؟

بله. پروانه‌ي سفيد کار کودک و نوجوان بود و با بهره‌گيري از عروسک و تعداد زيادي بازيگر روي صحنه رفت. که البته تئاترهاي کودکي که پيش‌تر درگرگان کار شده بود، کم‌تر عروسکي داشت و اکثرا شخصيت‌هاي فانتزي آن با گريم و ماسک کار مي‌شد. اما من عروسک را با توجه به تخصصم وارد کارهاي کودک کردم.

 

استقبال از کارهاي کودک و عروسکي

 در گرگان چطور است؟

تجربه‌ي من بالغ بر 50 نمايش کودکي که تاکنون کار کردم، نشان داده که استقبال خوبي از اين نوع از نمايش مي‌شود و مردم علاقه دارند که فرزندان‌شان از کارهاي کودک بهره ببرند. و متاسفانه اين موضوع گاها عزيزاني را وارد اين عرصه کرده که نگاه‌شان به تئاتر بيش‌تر نگاه به گيشه است. البته جذب مخاطب يقينا يکي از ارکان مهم هر نمايشي‌ است. اما نه به هر قيمتي.

 

به طور کلي پيشينهي نمايش عروسکي

 به کِي و کجا باز ميگردد؟

پيدايش نمايش عروسکي به زمان ظهور انسان باز مي‌گردد. شما اگر در کتب تاريخي به تصاوير ديوار‌ غارهاي کشف شده از عصر غارنشيني نگاهي بيندازيد، مي‌بينيد که انسان‌هاي غارنشين از پاپت يا عروسک استفاده مي‌کردند. ما اولين تصاويري که از انسان‌هاي غارنشين داريم، مربوط به مراسم شکار است. افرادي به دور آتشي نشسته و افرادي ديگر با استفاده از پوست حيوانات يا چيزهايي از اين قبيل، عمليات شکاري که انجام دادند را براي اشخاص دور آتش اجرا مي‌کنند. بهره‌گيري از هر شي بي‌جاني براي القاي يک مفهوم، تعريف ساده نمايش عروسکي است. البته مانند همه‌ي هنرهاي ديگر در سير تحول نمايش عروسکي نيز اتفاقات زيادي رخ داده و در نتيجه، نمايش عروسکي شکل‌هاي مختلفي گرفته. عروسک‌هاي دستکشي، ماريونت يانخي، سايه، بونراکو و... از انواع آن است. البته ما در ايران شخصيت مبارک را داريم که  برگرفته از برده‌هايي است که در دوران ايران باستان به اين منطقه آورده شدند و به مليجک، تلخک، سياه و مبارک معروف بودند و در دربار پادشاهان از آن‌ها بهره برده مي‌شد تا انتقادي را در قالب مزاح به پادشاه منتقل کنند. اين افراد بعضي وقت‌ها حرف‌هايي مي‌زدند که پادشاه به مذاقش خوش نمي‌آمد و دستور قتل تلخک، مليجک و... دربار را مي‌داد. به همين دليل عروسک‌ آن‌ها از روي آن نمونه‌ي زنده الهام گرفته شد که در قالب طنز آن حرف‌ها را به پادشاه بزند و در صورت غضب او، کشته نشود. مبارک يکي از شخصيت‌هاي بامزه و شيرين عروسکي‌اي است که از قديم در فرهنگ‌مان داشته‌ايم. قديمي‌ها به خوبي نمايش‌هاي خيمه‌شب‌بازي و شخصيت شيرين مبارک، پهلوان پنبه و طياره خانوم را به ياد دارند. عروسک‌هاي سنتي در بسياري از کشورها وجود دارد. مثل اورلاندو فوريوزو در ايتاليا،  نمايش سايه قره‌گز در ترکيه و پانچ و جودي در انگلستان که عروسک‌هاي دستي هستند و... اين از پيشينه و تمدن ارزشمند کشور ماست که مثل اکثر کشورهاي داراي پيشينه‌ي تاريخي، عروسک سنتي خودش را دارد. اما متاسفانه با گذر زمان در حال فراموش شدن است.

 

بين مبارک و حاجي فيروز چه تفاوتهايي وجود دارد؟ آيا هردو از يک ريشهاند؟

ريشه‌ي اين دو شخصيت يکي است. حاجي فيروز شادي‌آور جشن است. اما مانند مبارک يک عروسک نيست. در ايام بهار خيلي‌ها از او تقليد کرده و فضاي طرب و شادي به وجود مي‌آورند. ولي مبارک نياز به خيمه و فضاي عروسکي خودش دارد. ريشه‌ي همه‌ي شخصيت‌هايي که صورت‌شان را سياه مي‌کنند، برگرفته از همان بومي‌هايي است که به شکل برده به ايران باستان آورده مي‌شدند. آن‌ها زبان‌شان مي‌گرفت و نمي‌توانستند به خوبي فارسي صحبت کنند. مثل همين الان که اگر يک شخص خارجي بخواهد فارسي صحبت کند، براي ما شيرين و گاه خنده‌دار است. آن‌ افراد هم همان طور بودند و بعدها در طول تاريخ به عروسک تبديل شدند.

با نگاهي به مبارک و تاريخ تئاتر به خصوص در يونان، به نظر ميرسد شرايط اجتماعي و جايگاه آزادي انديشه ارتباط مستقيمي با هنر و به خصوص هنرهاي نمايشي دارد. اينطور نيست؟

قطعا همينطور است. هنرهاي نمايشي به غير از جنبه‌ي تفنن و سرگرمي‌اي که دارند، رسالت اصلي‌شان اين است که بتواند مسائل و مشکلات حاکميتي، اقتصادي، اجتماعي و... را به چالش بکشند. متاسفانه تصور بسياري از دوستان اين است که تئاتر عروسکي به دليل بهره‌مندي از عروسک، صرفا براي کودک کار مي‌شود. اما در واقع اينطور نيست. نمايش‌هاي عروسکي در تمام دنيا براي بزرگ‌سالان هم اجرا مي‌شود. عروسک وسيله‌اي است براي القاي يک مفهوم بزرگ. البته رسالتش را براي کودک انکار نمي‌کنم. معمولا بچه‌ها با عروسک همذات‌پنداري کرده و عاشق آن‌ها مي‌شوند. اما آن کاربردي که شما فرموديد هم براي عروسک وجود دارد.

 

پس شما براي هنر نوعي رسالت اجتماعي قائليد؟ در نتيجه تئاتري که خودش را به مسائل اجتماعي بينياز ببيند و از هنر براي هنر بگويد چه جايگاهي دارد؟

رسالت اجتماعي، سياسي، فرهنگي، آموزشي و... حداقل خود ما تئاتري‌ها، تئاتر را يک هنر غني و ارزشمند مي‌دانيم که مي‌تواند مرحمي بر دردهاي اجتماعي باشد. هنر براي هنر يک نظريه است که شايد بسياري از دوستان تئاتري ما منتقد آن باشند. هر جاي دنيا وقتي در کلاس‌هاي تئاتر دانشگاه بنشينيد، اولين سوالي که  از شما مي‌پرسند اين است که در چه حالتي تئاتر وجود ندارد؟ گزينه‌اي را حذف کنيد که در آن صورت، تئاتري وجود نداشته باشد. اولين گزينه تماشاگر است. بدون تماشاگر ما تئاتري نداريم. اما دوستاني که طبق هنر براي هنر کار مي‌کنند، معتقدند که يک پرفورمنس ممکن است نيازي به تماشاگر نداشته باشد. از نظر من که کارشناس رشته‌ي تئاتر هستم، اگر مخاطبي نداشته باشيم، تئاتري نداريم. اين مخاطب ما قطعا دغدغه‌ي اجتماعي، فرهنگي، آموزشي و سياسي دارد. البته که تئاتر نمي‌تواند  مشکلي را حل کند، اما مي‌تواند در يکي از اين مباحث پيش برود. شما فرض کنيد به طور مثال نمايش هملت قرار است در اسپانيا اجرا بشود. امکان دارد آن روز به هر دليلي تنها يک يا دو تماشاگر به سالن برود. آيا ما مي‌توانيم بگوييم چون جمعيتي نيامده، نمايش اجرا نمي‌شود؟ البته متاسفانه گاها در ايران اين اتفاق مي‌افتد. تنها با حضور حتي يک نفر به عنوان تماشاگر نمايش معني مي‌يابد و اجرا مي‌شود. اما اگر کسي در سالن نباشد، نمايش اجرا نمي‌شود. پس اين حرف از نظر من رد است. چون به هر حال، شما براي يک چشم سومي کار را اجرا مي‌کنيد که عنصر مهم شکل گرفتن اجراست.

 

با در نظر گرفتن نقش تماشاگر در تئاتر، نيازي به بوميسازي نمايشنامههاي خارجي وجود دارد؟

طبيعتا با توجه به علايق و نگرش‌هاي آدم‌هاي هر کشور نسبت به مسائل، چنين اتفاقي مي‌افتد. هرچند برخي از اين داستان‌ها در جايگاه خودشان بسيار فاخر هستند. اما اگر به فضاي ايراني ما نزديک‌تر شوند، قطعا جذابيت‌هاي بيش‌تري براي مردم ما خواهند داشت. البته نظر شخصي من اين است که در تم اصلي و پيام آن نمايش نبايد دست برد. اما خيلي‌ها اين را قبول ندارند. به طور کلي، من فکر مي‌کنم که برگرداندن آن به فضاي ايراني به ايجاد جذابيت براي مخاطب کمک مي‌کند.

 

آيا بايد در جوهر اثر دست برد؟ يعني مانند اقتباسهاي کوروساوا از شکسپير، فرهنگ موجود در اثر را به کلي بوميسازي کرد؟ يا بايد يک يا چند عنصر بومي را تنها وارد قسمتهاي محدودي از آن کنيم؟

((بايد)) کلمه‌ي درستي نيست. اما بهتر است که شخصيت‌هاي داستان براي بيننده ملموس‌تر  باشند. در اين صورت قطعا در جذب مخاطب موفق‌تر خواهد بود. من خيلي به آن چيزي که در مورد کوروساوا مي‌فرماييد، معتقد نيستم. شايد براي مردم کشور خودش به دليل فرهنگ خاصي که دارند ارزشمند باشد. ژاپني‌ها فرهنگ خاص خودشان را دارند و هنوز هم سنت‌هاي  خودشان را حفظ کرده‌اند. کاش در ايران هم همين اتفاق بيفتد. من مخالف اين موضوع نيستم. اما فضاي مدرن وارد تئاتر ما شده. امروزه ديدگاه کسي که نمايش مي‌بيند، خيلي متفاوت است.

 

مشابه همين کاري که با نمايشنامههاي خارجي ميشود با نمايشنامههاي کودک خارجي يا خيمهشببازي انجام شده؟

در مورد خيمه‌شب‌بازي نه. خيمه‌شب‌بازي کاربرد و فضاي خودش را دارد. شخصيت‌هاي آن مثل مبارک، طياره خانم، وروره جادو و پهلوان پنبه همه براي ما تعريف‌شده‌اند. ما آن‌ها را بر اساس شرايط امروز خودمان مي‌سازيم. خيمه‌شب‌بازي همين است. البته آن شخصيت همان است و همان ويژگي‌ها را دارد. يعني مبارک بايد همان بذله‌گويي باشد که کلمات را اشتباه مي‌گويد. در غير اين صورت، ذات آن از بين مي‌رود. اما بايد متناسب با مسائل روز باشد. هدفش همين است.حتي اگر نقبي به گذشته بزند. از خيمه‌شب‌بازي که بگذريم، بايد بگويم قصه‌هاي خارجي در ايران اجرا شده‌اند. چندي پيش تيمي در تهران قصه‌ي سيندرلا را با ماسک و عروسک اجرا کرد. خيلي‌ها روي اينجور قصه‌ها کار کرده‌اند. در گرگان کم‌تر چنين اتفاقي مي‌افتد. اغلب خودشان مي‌نويسند و اجرا مي‌کنند. البته خودم شخصا چندين اثر که برگرفته از قصه‌هاي خارجي بوده را در گرگان کار کردم.

 

رسالت تئاتر عروسکي آموزش است؟

مي‌تواند يکي از رسالت‌هايش باشد. عرض کردم که نمايش عروسکي صرفا براي کودکان نيست. بلکه براي بزرگسالان هم هست.طرح يک مسله اجتماعي، سياسي، آموزشي، فرهنگي در مسير توسعه جزو وظايف نمايش است، نمايش عروسکي هم همينطور است و فرقي ندارد.

تئاتر در صورتي که خودش را موظف به انجام يک سري از رسالتها کند، خراب نميشود؟

تئاتر خودش را موظف نمي‌کند. وقتي موضوع يک قصه دروغ‌گويي است، آن قصه اتفاقات پيش روي افراد دروغگو را روايت مي‌کند و در پايان، نمايشنامه به يک کاتارسيس ختم مي‌شود. آيا فکر مي‌کنيد که اثر در همان ابتدا از شما مي‌خواهد دروغ نگوييد؟ شما در طول قصه متوجه مي‌شويد که بهتر است دروغ نگوييد. اگر همه‌ي عناصر نمايشي به درستي کنار هم ننشينند و نمايش به خوبي اجرا نشود، شما به عنوان مخاطب شايد اصلا متوجه تمِ‌ دروغ نگفتن نشويد. در حالي که حرف نمايش همان است. هر نمايش تمي دارد و گره‌گشايي و کاتارسيس در طي روايت آن رخ مي‌دهد. يک اثر در انتها مي‌خواهد پيامي را به مخاطب منتقل کند. در نتيجه نمايش صرفا به دنبال زدن آن حرف نيست. در قالب آن قصه است که ما به اين اتفاق مي‌رسيم. حتي تئاترهاي آموزشي هم براي ارائه‌ي آموزش، بايد يک سري روايت‌ها را انجام دهد. شما تحت تاثير آن روايات و شخصيت‌ها، در نهايت به اين نتيجه مي‌رسيد که بهتر است در شهر آشغال نريزيد يا در ماشين کمربندتان را ببنديد. اين‌ها مطالبي است که آموزش داده مي‌شود. اما اين آموزش‌ها نبايد به شکل مستقيم باشد.

 

آيا بيان دغدغهها کافي است؟ يا خالق اثر بايد سمت ارائهي راهکار برود؟

ما تئاتري‌ها قرار نيست راهکار ارائه کنيم. ما بايد طرح مسئله کنيم. ما هنرمندان تئاتر نمي‌توانيم راهکار بدهيم. چرا که يک مقام اجرايي نيستيم. ما تنها بستر را نشان مي‌دهيم. مثلا روي مشکل اعتياد دست مي‌گذاريم. اما نمي‌توانيم بگوييم که بايد در پارک‌ها با افراد درگير اعتياد برخورد شود. مثلا در حوزه‌ي مسائل اجتماعي، ما آسيب‌هاي اجتماعي را گرفته و آن را در بستر توسعه‌ي شهري ارائه مي‌دهيم. اما به هيچ عنوان نمي‌توانيم راهکار بدهيم. کاش افرادي که کاري از دست‌شان برمي‌آيد در سبدشان تماشاي تئاتر وجود داشته باشد تا طرح مسئله را ببينند.

 

اين طرح مسئله در تئاترهاي کودک تا چه حد ميتواند تاثيرگذار باشد؟

قطعا بسيار تاثيرگذار است. پايه‌هاي هر جامعه‌اي کودکان آن هستند. شما اگر به کودک‌تان ياد بدهيد که با حيوانات مهربان باشد، امکانندارد در بزرگسالي سگي را با چوب بزند. با آموزش درست کودکان جامعه ساخته مي‌شوند. متاسفانه خيلي‌ها در مورد تئاترهاي کودک مي‌گويند: ((کار کودک است ديگر. يک چيزي بسازيم، برود.)) در حالي که همين کودکانند  که فرهنگ و جامعه آينده را مي‌سازد و دادن خوراک اشتباه آنهم در غالب هنر که بسيار تاثير گزار است جنايتيست درحق آينده اين سرزمين. شما ديگر نمي‌توانيد به يک شخص 60 يا 70 ساله آموزش بدهيد. اين کودک است که مي‌خواهد زندگي کند و هرچقدر که ما به او خوراک درستي داده باشيم، در آينده زندگي بهتري خواهد داشت. ببينيد، دنياي کودکان دنياي عجيبي است. کودک هرچيزي را باور مي‌کند. شما وقتي به يک سني مي‌رسيد، هرچيزي را باور نمي‌کنيد.مثلا در کارتون تام و جري شخصيت موش صاف و آسفالت مي‌شود. او را مثل پاکت نامه از زير در داخل ميفرستند. سپس موش بلند شده و کاري انجام مي‌دهد. با اجراي بسيار قوي تيم والت ديزني، کودک آن را مي‌پذيرد. آيا در بزرگسالي هم اين چنين است؟ خير. کودک مي‌پذيرد و با آن همذات‌پنداري و احساس قرابت مي‌کند. اگر کار کودک به خوبي انجام شود، آن مسائل در وجود او بهينه مي‌شود. امروزه بسياري از کودکان تيکه کلام شخصيت‌هاي کارتوني ايراني و خارجي را به خوبي بلدند.

 

کودکان انيميشن را راحتتر از فيلم ميپذيرند

 و فيلم را راحتتر از کتاب. در اين بين براي

کودکان جايگاه تئاتر کجاست؟

تئاتر براي کودک نياز به يک سري مقدمات دارد. کودک خودش نمي‌تواند به سالن تئاتر برود. خانواده بايد احساس کند که نياز است فرزندش تئاتر ببيند. امروزه با وجود امکاناتي مثل موبايل و اينترنت، فيلم و انيميشن خيلي سهل‌الوصول هستند. در دنياي امروز با توجه به گرفتاري‌هايي که پدرها و مادرها دارند، جايگاه تئاتر با جايگاه سينما برابر نيست. به خصوص انيميشن جذابيت‌هاي خاص خودش را دارد. بچه‌ها معمولا شخصيت‌هاي فانتزي را خيلي دوست دارند. چون در تخيلات‌شان آن شخصيت‌ها را مي‌بينند و باور مي‌کنند. البته خيلي از اين شخصيت‌ها جاي تاسف دارند. به طور کلي، فيلم و انيميشن براي آن‌ها در دسترس‌تر است. تئاتر نياز به مقدماتي دارد. اما از نظر من بسيار شريف‌تر است. البته يک اگرِ بزرگ در کار است. اگر کار خوبي روي صحنه باشد و يک تيم کاربلد که با علايق کودک و جادوي صحنه و نور و رنگ آشناست، پشت آن نمايش باشد.

 

تئاتر کودک از چه نظر شريف است؟

تئاتر کودک لبه‌ي تيزي دارد. من پيش‌تر گفتم که کودک همه چيز را مي‌پذيرد. وقتي اينچنين است، شما اگر در يک نمايش خوراک غلطي به کودک بدهيد، او مي‌پذيرد. تئاتر کودک از اين نظر شريف است که نياز به متن، نور، بازي، رنگ و خيلي از متريال‌هاي خوب دارد که بتواند تاثير خودش را بگذارد. من همين اخيرا نمايش‌هاي کودکي را ديدم که براي خنداندن کودک به هر ترفندي دست مي‌زدند. اين خنداندن ديگر شريف نيست. البته خنداندن بچه شريف است. ولي اينکه ما با هر کاري او را بخندانيم، شريف نيست. در اين صورت، ما آموزش غلطي به بچه داديم و او به خاطر غير عرف بودن حرکتي که ديده است،‌ خنديده. ولي اگر کودک در فضاي بيرون همين حرکت را انجام دهد،‌ چه برخوردي با او مي‌شود؟ طبيعتا برخورد جالبي نخواهد بود. پس ببينيد تئاتر کودک تا چه اندازه نياز به شرافت دارد. گروه اجرايي کار بايد همه‌ي مخاطبين کودک را بچه‌هاي خودشان بدانند. کودک در حالت طبيعي دوست دارد بگويد که خوشش آمده است. همين که خانواده او را به فضاي جديدي آورده، برايش بليت خريده و او را در آن فضا نشانده‌ايد، برايش به اندازه‌ي کافي جذاب است. به همين خاطر اگر نظرش را بپرسيد، مي‌گويد که خوشش آمده است. بچه دوست دارد دست بزند و شادي کند. به همين خاطر اگر کار کودک اطلاعات غلطي به او بدهد، شايد دست بزند و بخندد، اما تاثيراتش بر روح و روان او مي‌ماند. چون بچه‌ها قدرت تميز دادني که ما بزرگسالان داريم ندارند. شما يک نمايش بزرگسال مي‌بينيد و آن را نقد مي‌کنيد. کودک چنين کاري نمي‌کند. نهايتا امکان دارد بگويد از شخصيتي خوشش نيامده است. مثلا بگويد که شخصيت روباه نمايش را دوست نداشته است. در همين حد.

اخيرا يک کارناوال عروسکي در گرگان برگزار شد. اين کارها تا چه حد ميتواند تاثيرگذار باشد؟

به طور کلي اينجور حرکت‌ها ارزشمند است. به اين خاطر که کودکان را با عروسک آشنا مي‌کند. بزرگ‌ترها متوجه مي‌شوند که يک اتفاقاتي در جريان است. متوجه مي‌شوند که ما تئاتر عروسکي داريم. اميدوارم دوستاني که در هر گوشه‌اي از اين سرزمين کار فرهنگي مي‌کنند، به خصوص مديران فرهنگي به کارهاي کودک بيش‌تر اهميت بدهند و فضا را براي شکل گرفتن آثار نمايشي ارزشمند باحمايت‌هاي مادي و معنوي فراهم سازند. اين رسالت آن‌هاست اگر بفهمند و به قدرت تاثير يک اثر هنري واقف شوند.

 

در آموزشگاههاي گرگان به تئاتر کودک آنطور که بايد به عنوان شاخهاي از تئاتر توجه ميشود؟ به طور مثال چيزي تحت عنوان دورههاي آموزش تئاتر کودک  يا تئاتر عروسکي وجود دارد؟

چنين دوره‌هايي در گرگان نداريم و اين خيلي بد است. فرهنگ امروز ما اين طور است که براي بچه‌ها بيش‌تر از خودمان پول خرج مي‌کنيم. از اين رو سالن نمايش‌هاي کودک نسبتا پر مي‌شود. متاسفانه چون خيلي از دوستان فکر مي‌کنند که تئاتر کودک راحت‌تر است و مخاطب بيش‌تري دارد، به کار کودک گرايش پيدا مي‌کنند. در حالي که اصلا کار کودک را نمي‌شناسند. به همين خاطر کار آن‌ها به سمت جُنگ و دلقک‌بازي مي‌رود. البته دلقک هم جايگاه خودش را دارد. منظورم اين نيست که دلقک‌بازي چيز بدي است. اما وقتي حرف از نمايش کودک است، انتظار مي‌رود بچه‌ها شاهد يک کار استخوان‌دار مناسب باشند که آموزش درستي مي‌دهد. اما با اثري مواجه مي‌شوند که تلاش مي‌کند آن‌ها را به هر قيمتي بخنداند. چرا که سازندگان اثر کودک را نمي‌شناسند. آموزش تئاتر کودک مي‌تواند اتفاق بيفتد. اما نياز به همت دارد. کانون‌هاي پرورش فکري و آموزش و پرورش مي‌توانند به اين بحث ورود کنند. آموزش و پرورش در همه‌ي استان‌ها جشنواره‌هاي تئاتر مدارس برگزار مي‌کند که خود بچه‌ها در آن بازي مي‌کنند. همانطور که تئاتر بزرگسال براي کودک داريم، چيزي هم تحت عنوان تئاتر کودک براي کودک داريم. آموزش و پرورش مي‌تواند دوره‌هايي برگزار کند و به تعدادي از مربي‌ها تئاتر کودک را آموزش بدهد. همچنين وزارت فرهنگ و ارشاد و هرکسي که متولي بحث فرهنگ و هنر است.

 

در دانشگاهها آن طور که بايد به بحث آموزش

عملي اهميت داده ميشود؟

در تمام رشته‌هاي هنري، قطعا آموزش درستي داده مي‌شود. اما در نظر بگيريد که بحث رساندن دانش آموزشي ما به مرحله‌ي عملياتي خيلي متفاوت است. ما فارغ‌التحصيلان تئاتري داريم که نمرات‌شان الف بوده. اما توانمندي هدايت يک گروه اجرايي را ندارند. اما شايد شخصي هم باشد که آموزش‌هايش کاملا تجربي بوده، ولي از يک فارغ‌التحصيل تئاتر هم بهتر کاربلدتر باشد. منظورم از تجربي اين است که چندين تجربه‌ي دستياري کارگردان يا بازيگري داشته و به طور مستقل به مطالعه پرداخته. البته هيچکدام از اين دو به ديگري برتري ندارند. هرچند که ممکن است يک فارغ‌التحصيل تئاتر نتواند آموزش‌هايش را به خوبي روي صحنه ببرد. ولي نمي‌توان گفت که آموزش غلط بوده. من خودم در دانشگاه شاگرد حميد سمندريان بودم و بسيار از ايشان ياد گرفتم. حميد سمندريان يکي از بزرگان تئاتر اين کشور بوده که اين روزها بين ما نيست. همچنين کامبيز صميمي مفخم استاد من در درس کارگرداني نمايش عروسکي بود. قطعا داشتن مربي و استاد خوب تاثير خودش را مي‌گذارد. اما روي صحنه بردن آن آموزش‌ها قطعا مهم‌تر است.

 

کانون پرورش فکري در آموزش

 تئاتر چه جايگاهي دارد؟

کانون پرورش فکري مکان خيلي خوب و تاثيرگذاري در سال‌هاي گذشته بود. خيلي از هنرمندان خوب ما حاصل کانون هستند. اما در سال‌هاي اخير خيلي فعاليت خاصي از آن نديده‌ام. کانون مي‌تواند رسالت خودش را به خصوص در بحث نمايش عروسکي ايفا کند. چرا که مخاطبينش کودکان کتاب‌خوان هستند. من در حال حاضر اطلاعاتي از فعاليت‌هاي کانون ندارم. اما اميدوارم اين اتفاق بيفتد. در دوره‌اي که آقاي مرداني رئيس کانون پرورش فکري گرگان بود، طرحي با همکاري آقاي پاک پياده شد که در تمام نمايندگي‌هاي کانون پرورش فکري در سطح استان، مربيان مجاب شده بودند يک تئاتر عروسکي با اعضاي کانون آماده کنند. ايشان  از من خواستند به عنوان استاد راهنما کنارشان باشم. به تمام شهرهاي استان رفتيم، آثار را ديديم و اصلاحات و آموزش‌هاي لازم را انجام داديم. در مجموع خيلي اتفاق خوبي بود. فضاي خوبي ايجاد شده بود که بچه‌ها کنار هم عروسک مي‌ساختند و تمرين مي‌کردند. اميدوارم در حال حاضر هم اين چنين باشد و اگر نيست، توجه داشته باشند که هنوز هممي‌تواند چنين اتفاقاتي بيفتد.

 

در انتها چه پيامي براي مسئولين

فرهنگي و هنري گرگان داريد؟

من عاجزانه از همه‌ي کساني که متولي فرهنگ و هنر اين شهر هستند، مي‌خواهم که با ديدگاه قوي‌تر و روشن‌تري کارهاي کودک را انتخاب کنند. چرا که دادن خوراک درست به آينده‌سازان اين سرزمين رسالت بسيار بزرگي است. اگر خوراک اشتباهي داده شود، در آوردن آن از ذهن بچه کار بسيار سختي است. از همين جهت، وسواس و حساسيت تئاتر کودک نسبت به کارهايي که براي بزرگسالان انجام مي‌شود بايد چندين و چند برابر باشد. چرا که بزرگسال تميز مي‌دهد، انتخاب و انتقاد مي‌کند. حتي در مواردي هم سالن را ترک مي‌کند. اما کودک دست به چنين کارهايي نمي‌زند. تا آخر مي‌نشيند، گوش مي‌دهد، ياد مي‌گيرد، براي دوستانش تعريف مي‌کند و در خانه هم همان نمايش را اجرا مي‌کند. به همين خاطر، براي داشتن کودکان سالم و آگاه نياز است که خوراک خوبي با تئاترهاي کودک به آن‌ها داده شود. چنين چيزي مستلزم حمايت از گروه‌هاي تئاتر کودک است. اما در نهايت معتقدم با اين همه سختي‌هايي که گروه‌هاي نمايشي در اين سرزمين براي توليد آثارشان مي‌کشند، بايد دست تک‌تک‌شان را گرفت و به همت‌شان آفرين گفت... ممنونم.

 

 

از اينکه وقتتان را در اختيار مخاطبان

گلشن مهر گذاشتيد، سپاسگزاريم