از تجربه هاي زيسته: آيشمن در آپارتمان
یادداشت |
ايمان مظفري
آپارتماني که در آن زندگي مي کنيم، هشت واحد دارد. ساکنين آن عموما از قشر متوسط شهري هستند. از آنجاييکه سياست هاي دولت در سال هاي اخير، ماشين را از کالاي مصرفي تبديل به کالاي سرمايه گذاري کرد، برخي از همسايگان صاحب دو ماشين و حتي سه ماشين شدند. لذا يک واحد آپارتمان که تنها جاي پارک 8 خودرو داشت، حالا مي بايست تبديل به جاي پارک 12 خودرو مي شد. اين امکان در فضاي پارکينگ وجود نداشت. به طوريکه در برخي از ساعات، عبور و مرور براي اهالي از فضاي مشاعي هم مشکل مي شد. پارکينگ ساختمان عملا تبديل به نمايشگاه خودرو شد. از کارکرده تا صفر. اعتراض همسايگان بالا گرفت. حق مالکيت هر واحد فقط يک خودرو بود. لذا اين درخواست در جلسه ساکنين مطرح و تصميم بر آن شد تا هر مالک واحد مسکوني، تنها يک خودرو وارد پارکينگ نمايد. تا اينجا همه چيز به خوبي پيش رفت. از فرداي روز تصميم گيري، قانون رعايت شد اما يکي از ساکنين در واکنش به اين تصميم، اساسا روابط فردي و اجتماعي خود را به طور کلي با ساکنين قطع کرد. نه تنها خودش، بلکه تمام اعضا خانواده. از آن زمان، نه در جلسات شرکت مي کند، نه به احوالپرسي ساکنين جواب مي دهد، نه واکنشي نسبت به ديگر مشکلات آپارتمان دارد، و به معناي واقعي به يک نوع قهر خودخواسته تن داده است. گويي همسايه اي با نام و نشان آنان در ساختمان وجود خارجي ندارد. جالب هم اينجاست که با گذشت سه ماه از رعايت قانون، مجددا رفتار خود را در آوردن دو ماشين در پارکينگ و نقض قانون آغاز کرد. اينبار ديگر کسي هم معترض نشد، بلکه ديگر همسايگان هم خودروهاي دوم خود را آوردند و تا الان هم پارکينگ تا آنجا که جا دارد و سانتي مترها اجازه مي دهد، مملو از خودرو است. يک نمايشگاه خودرو در معناي واقعي. اين روايت، شايد اتفاق جديدي نباشد. در تجربه هاي زيسته بسياري از شهروندان مثال هايي از اين دست ديده مي شود. اما مساله در چيست؟ چرا در رعايت حقوق عامه که به نوعي خير جمعي در آن نهفته است، توجه به قانون صورت نمي گيرد؟
هانا آرنت، فيلسوف و متفکر فرانسوي، در کتاب (آيشمن در اورشليم، ابتذال شر، چاپ نشر برج) به روايت رفتار و عملکرد يکي از افسران نازي در کشتار دسته جمعي هزاران انسان مي پردازد. ريشه هاي شکل گيري تفکر تماميت خواهي و تهاجم به حوزه ي خير عمومي را شناسايي مي کند. آنها را واکاوي مي کند و نشان مي دهد چگونه آيشمن متولد مي شود، رشد مي کند و بر سرنوشت انبوهي از انسان ها تاثير مي گذارد. آيشمن طي سال هاي 1941 تا 1944 ميلادي (تقريبا همين 80 سال گذشته) هزاران انسان را از سراسر اروپا و کشورهاي تحت سلطه نازيسم جمع آوري مي کند و به کارخانه هاي قتل عام مي سپارد. براي اين هدف، سيستم طراحي مي کند و دغدغه روزانه اش مي شود تعداد واگن هايي که قرار است طبق برنامه انسان ها را از جاي جاي اروپا به آشويتش و ديگر اردوگاه هاي کار اجباري و در معناي ديگر به دستگاه هاي کشتار جمعي بسپارد. در جلسه دادگاهي، آيشمن به يک مساله اخلاقي اشاره مي کند که طرح آن در تفسير انسان از موقعيت مهم است. مي گويد: "تمام زندگي ام را مطابق با اصول اخلاق کانت زندگي کرده ام. منظورم از اشاره به کانت اين بود که اصل حاکم بر اراده من بايد هميشه جوري باشد که بتواند به اصل حاکم بر قوانين عام تبديل شود". البته هانا آرنت در ادامه، تحريف آيشمن از اصول کانت را به درستي تبيين مي کند. آرنت مي گويد: "چيزي که آيشمن در دادگاه بدان اشاره نکرد، اين بود که، جوري عمل کن که گويي اصل حاکم بر عمل تو، همان اصل حاکم بر قانونگذار يا قانون کشور است." توجه به اين تفسير مي تواند، در چالش هاي امروزين زندگي شهري مهم باشد. در روايت نقل شد از آپارتماني که امروز با مشکل پارکينگ مواجه است، مساله تفسير و شيوه عمل انسان بر قانون است. خواه اين قانون، حاکم بر يک سازمان، اداره، نهاد غيردولتي، مدرسه، دانشگاه، کشور يا حتي يک آپارتمان باشد. از جاييکه همسايه ما، اراده حاکم بر عمل خود را، به عنوان اصل حاکم بر آپارتمان تلقي کرد، مساله تنش در همزيستي آغاز شد. در صورتيکه اين رابطه قاعدتا مي بايست برعکس مي بود. اينگونه که اصل حاکم بر قانون آپارتمان، مي بايست اصل اراده حاکم بر عمل من باشد. نگاه به تاريخ هم مويد همين وضعيت است. اگر بررسي کنيم، بحران هايي که گاها در شهرها با آنها مواجه مي شويم، سوءبرداشت ها از اصل حاکميت اراده ي فردي بر حوزه هايي است که خير جمعي در آنها نهفته است. انسان ها در شلوغي زندگي جمعي، چاره اي جز قبول حاکميت قانون ندارند. قانون به دنبال خير جمعي است و هر گونه تفسير خود خواسته يا بي اعتنايي به آن، به مشکلات زيسته جامعه مي افزايد. از نگاه هابزي تهاجم به حوزه عمومي و خير جمعي در سرشت تمام انسان ها وجود دارد. احتمالا اگر آيشمن در همسايگي ما بود، همين رفتار مشابه را داشت و حتي بالعکس. همسايه ما هم مي توانست جاي آيشمن را در تاريخ پر کند. مساله اين است که هر شهروند بنا به موقعيت هايي که در آن قرار مي گيرد، "امکان" يک تفسير نظير تفسير تحريف شده ي آيشمن از "اراده و قانون" را دارد. اين باعث مي شود تا جامعه در ارتباط با مسايل ديگري مانند حفظ محيط زيست، رعايت قوانين عبور و مرور، اختلاف همسران و بروز مساله طلاق، مساله کودکان کار و تکدي گري، تخريب اموال عمومي، بروز خشم و نزاع در جامعه، تهديد امنيت عمومي و البته فرهنگ آپارتمان نشيني با چالش مواجه شود. شهروندي، موقعيتي است که فرد مي بايست اصل حاکم بر قانون را اصل حاکم بر اراده خود بداند.
کارشناس فرهنگي اجتماعي