شاهرخ مسکوب
یاددداشت اول |
■ بامسووليت سردبير
روزهاي آخر فروردين ماه يادآور درگذشت شاهنامه پژوه، مترجم و اديب ايراني شاهرخ مسکوب در تنگدستي مهاجرت است، انسان فرهيخته و عاشق وطني که دهها عنوان کار پژوهشي، مقاله و يادداشت درباره ادبيات و شاهنامه نوشته است، ترجمه کتابهاي «خوشههاي خشم» جان اشتاين بک، مجموعه «افسانه تباي» سوفوکلس و تأليف کتابهاي «سوگ سياوش»، «داستان ادبيات و سرگذشت اجتماع»، «مقدمهاي بر رستم و اسفنديار»، «در کوي دوست»، «گفت و گو در باغ»، «چند گفتار در فرهنگ ايران»، «خواب و خاموشي»، «روزها در راه»، «ارمغان مور»، «سوگ مادر»، «سوگ سياوش در مرگ و رستاخيز»، «مسافرنامه»، «سفر در خواب»، «نقش ديوان، دين و عرفان در نثر فارسي»، «تن پهلوان و روان خردمند»، و«هويت ايراني و زبان فارسي از آثار اوست. مسکوب همواره عاشق ايران بود و در روز نوشت هاي غربتش در پاريس به سال 1983 مي نويسد: به قدري در هواي ايران به سر مي برم که انگار نه انگار اين جا زندگي مي کنم، پاهايم اين جاست ولي دلم آن جاست، زندگي و هوش و حواس من در جاي دوري که از آن بريده شده ام مي گذرد، در جايي که در آن نيستم، گسسته شده ام و خويشتن را نمي يابم، يا در بخش ديگري از خاطرات بر جا مانده اش، سوگمندانه در دوري از وطن مي نويسد: امروز کارت اقامت ده ساله ام را گرفته ام، کارت سبز آمريکا را هم دارم، گذرنامه ايراني هم که سر جايش محفوظ است، به اين ترتيب با کمال خوشوقتي تازه شده ام يک هر جايي بي جا. دنيا براي مسکوب اين پژوهشگر شاهنامه و عاشق ادبيات و فرهنگ ايران که در سال 1304 در بابل به دنيا آمده بود، در بيست و سوم فروردين ماه 1384 در غربت به پايان رسيد. مهاجرت و گسستن از ريشه کنده شدن است، اتفاقي که براي اهل قلم و نوشتن همواره تلخ و ناهموار بوده است و هر چه درخت ريشه هاي عميق تري داشته باشد لاجرم، کندن آن سخت تر و غرس آن در محلي ديگر ناممکن تر خواهد بود. از اين منظر مسکوب هم استثنا نبود. يادش گرامي و خاطره اش ماندگار