معرفي کتابي تازهچاپ: حکايتهاي کنتبري
یادداشت |
مهران موذني- چندي پيش کتاب «حکايتهاي کَنتبري»، اثر جفري چاوسر، شاعر، نويسنده، سياستمدار و فيلسوف قرن چهاردهمي اهل انگلستان، با ترجمهي عليرضا مهديپور براي اولين بار توسط نشر چشمه تجديد چاپ شد. اين اثر که متشکل از چندين حکايت است، در شمار برجستهترين آثار ادبي جهان به حساب ميآيد. اهميت چاوسر در ادبيات انگلستان تا حدي است که جان دريدن، شاعر، نمايشنامهنويس و اولين دارندهي عنوان «ملکالشعراي بريتانيا» او را پدر شعر انگلستان معرفي کرده. حکايتهاي کنتبري شامل 24 داستان است که 2 تا از آنها به نثر و باقي به نظم نگاشته شدند. البته شخص چاوسر به اين تعداد راضي نبود و قصد داشت شمار آنها را به عدد 120 برساند. اما روزگار مجالش نداد و او پيش از به اتمام رساندن اين اثر چشم از جهان فرو بست. گفتني است که چاوسر براي نگارش همين 24 حکايت، 15 سال زمان گذاشت. عليرضا مهديپور، مترجم کتاب حکايتهاي کنتبري دربارهي آن ميگويد: «حکايتهاي کنتبري با وجود ناتمامياش ميراثي غني از همه گونههاي دوران قرون وسطي در انگليس و بلکه اروپاست: حماسه، رمانس، شعر، داستان کوتاه، هجو، هزل، تذکرهي اوليا، مرثيه، موعظه و حتي نقد ادبي. اين اثر مينياتوري است از آثار فردوسي، سعدي، خيام، عطار، مولوي، عبيد و حتي حافظ، که معاصر او بود، به انگليسي.» همچنين سال 1972 فيلمي با همين نام توسط پير پائولو پازوليني، کارگردان نامدار ايتاليايي ساخته شد که اقتباسي از اين اثر بود.
دربارهي داستان
جفري چاوسر که خود از شخصيتهاي داستان است، همراه با 29 نفر از طبقات اجتماعي مختلف جامعه راهي مقبرهي تامس بکت قديس ميشود. در اين ميان به پيشنهاد صاحب مهمانخانهاي که اين 30 زائر در آن گرد هم آمدند، قرار بر اين ميشود که هر يک داستانهايي را در طول مسير روايت کنند. اکثر اين داستانها داراي مضاميني از قبيل فساد اخلاقي، عشق و قدرت هستند که گاهي در قالب طنز و گاهي تراژدي ارائه ميشوند. چاوسر بدين گونه به نقد و بررسي اوضاع جامعهي انگلستان در قرون وسطي ميپردازد و از اين جهت، داراي اهميتي تاريخي است. چرا که احوال جامعهي آن زمان و مکان را بازتاب ميکند. احوال هر جامعه از آن جهت حائز اهميت است که بستر وقايع تاريخي را شکل ميدهد. در کتابهاي تاريخ معمولا رويدادهاي تاريخي به ثبت ميرسند. مسئلهاي که ناگفته ميماند، آبشخور آنهاست. به طور مثال، اگر بخواهيم زمينهي وقوع انقلاب کمونيستي در روسيه را بررسي کنيم، بايد به انديشههاي موجود در جامعهي روسيهي تزاري و برخورد آنها با يکديگر اشراف داشته باشيم. منظور از جامعهي روسيه، سياستمداران رده بالاي آن نيست. بلکه اصطلاحا کفِ جامعهي روسيه مد نظر است. از اين رو آثار لئو تولستوي، اهميت تاريخي پيدا ميکنند. چرا که جايگاه کمونيسم در ميان اقشار مختلف جامعه و رويارويي آن با ديگر انديشهها را نه در ساحت نظري، بلکه در کف جامعه و ميان کارگران، زميندارها و اشراف جامعه شرح ميدهند. حکايتهاي کنتبري نيز به عنوان مکملِ کتب تاريخي مربوط به انگلستانِ قرون وسطي ايفاي نقش ميکند. لازم است به اين نکته توجه کنيم که گويا چاوسر قصد داشته از زبان هر شخصيت 4 داستان روايت کند. 2 داستان در طول مسير رفت و 2 داستان در طول مسير برگشت. اما حتي مجال آن را نمييابد که از زبان هر يک تنها يک داستان بگويد. يکي از بزرگترين ضرباتي که مرگ وي به اين کتاب وارد کرد، ميتواند پرورش نيافتن شخصيتهاي داستان، آن طور که بايد باشد. از اين جهت که ما نميدانيم شخصيتها در صورت ادامه يافتن داستان و پس از رسيدن به مقصد، دچار چه دگرگونيهايي ميشدند و آيا در راه برگشت جهانبيني متفاوتي نسبت به راه رفت در کردار و حکاياتشان به چشم ميخورد يا خير. در نهايت بايد در نظر بگيريم که اين کتاب چيزي کمتر از يکچهارم آن است که چاوسر در سر داشت. در نظر بگيريد که اگر فردوسي پس از سرودن يکچهارم شاهنامه (حدودا تا انتهاي داستان سياوش) يا مولانا هنگام سرودن دفتر دوم مثنوي از دنيا ميرفت، توانمنديهاي آنها تا چه حد پوشيده ميماند و بالفعل نميشد.
دربارهي ترجمه
حکايتهاي کنتبري پيشتر سال 1389 توسط انتشارات مازيار و با ترجمهي محمداسماعيل فلزي منتشر شده بود. سال 1400 اين کتاب با ترجمهي عليرضا مهديپور وارد بازار شد. مترجمي که سابقهي ترجمهي چندين نمايشنامه از شکسپير و رماني از شرلي جکسون را در کارنامه دارد. عليرغم آثار برجستهاي که مهديپور تاکنون روي آنها دست گذاشته، مشخصات خاصي جز اسم و فاميل او در اينترنت به چشم نميخورد که در نوع خودش جالب است. اما در مورد ترجمهي حکايتهاي کنتبري، نکتهي حائز اهميت کار مهديپور، انتخاب قالب مثنوي براي ترجمه است. اين در حالي است که فلزي ترجمهاش را به صورت نثر ارائه کرده بود. در وهلهي اول بايد گفت اثري که در فرآيند ترجمه در يک قالب جديد گنجانده شده، متفاوت با آن چيزي است که مولف روي کاغذ آورده. همين يعني ما شاهد اثري مشترک از چاوسر و مهديپور هستيم. همچنين وجود برخي واژگان بومي مثل «اسفند» و «مثنوي» در ترجمهي اثر حاکي از اين است که مترجم سعي در بوميسازي برخي واژگان نيز داشته است. اين يعني نه تنها در قالب کلي، بلکه در محتوا نيز براي مخاطب ايراني بوميسازي صورت گرفته. در اينکه شعر در ترجمه به قتل ميرسد و تنها لاشهاي از آن باقي ميماند شکي نيست. در اين ميان، برخي از مترجمين ترجيح ميدهند اثر را با کمترين تغيير ترجمه کنند و برخي چون مهديپور، نه تنها سعي دارند بعضي از کلمات را به صورت بومي معادلسازي کنند، بلکه به حوزهي بلاغت نيز ورود ميکنند. درستي يا نادرستي اين امر در نوع خودش يک مسئله است که جاي بسياري براي بحثهاي طولاني دارد. اما مسئلهي ديگر، انتقال دقيق محتوا در قالب انتخابشده است. مهديپور اولين مترجمي نيست که در ترجمهي آثار منظوم ديگر ملل از عروض و قافيه بهره جسته. داريوش آشوري و ابوالحسن تهامي از جمله مترجمين برجستهاي هستند که در ترجمهي نمايشنامههاي شکسپير از ابزار عروض و قافيه استفاده کردند. هرچند که محدود و نه در تمامي بخشها. بايد در نظر داشت که لحاظ کردن وزن و قافيه، براي مترجم محدوديتآفريني ميکند. قطعا وسعت دايرهي لغات وي و احاطهاش بر زبان موجب ارائهي ترجمهي بهتري ميشود. اما اگر بنا به انتقال دقيق محتوا با همان کلمات و همان ساختار کلامي باشد، آيا چنين کاري در تمامي موارد ممکن است؟ به طور مثال اگر هيچکدام از واژگان مصرع اول با واژگان مصرع دوم همقافيه نباشند، تکليف چيست؟ آيا در اين موارد دست مترجم براي به کار بردن کلمهاي دور از منظور مولف باز است؟ حفظ ساختار جملات مسئلهي ديگري است که حضور وزن عروض ميتواند به سادگي موجب به هم ريختگي آن شود. البته مترجميني که اين سبک را انتخاب ميکنند، قطعا دفاعياتي از خودشان دارند. شايد يکي از آن دفاعيات اين باشد که سعي ميکنند با فدا کردن دقت در بخشهايي از ترجمه، نقاط قوط ديگري را تقويت کرده تا مخاطبين ايراني با اثر احساس آشنايي بيشتري کنند. در نهايت، اظهار نظر دربارهي کار يک مترجم، نياز به بررسي جز به جز دارد و کار با در نظر گرفتن تعدادي اصل يا قانون کلي پيش نميرود. روي هم رفته، نميتوان نقش عليرضا مهديپور را در معرفي يکي از بزرگترين آثار ادبي جهان به ايرانيان ناديده گرفت. جفري چاوسر علاوه بر حکايتهاي کنتبري، 7 اثر بلند و 17 اثر کوتاه ديگر نيز دارد که تاکنون به زبان فارسي برگردانده نشدهاند. اميد است که مترجمين ما بيش از اين به چنين گنجينهي ارزشمندي بيتوجه نباشند.