برای دهمین سالروز کوچ استاد محمدرضا لطفی-- سنت شکنی آگاهانه


یادداشت |

خشک سيم و خشک چوب و خشک پوست

از کجا مي‌آيد اين آواي دوست؟

حسين ضميري - فرهنگ، پديده‌اي اصيل است. گذر سال‌ها بر آن مي‌افزايد اما نمي‌تواند آن را دگرگون کند. فرهنگمداران و هنرمندان فرهيخته در اين ميانه همراه و همگام تکامل فرهنگ مي‌شوند و با آگاهي کامل، اقدام به سنت شکني مي‌کنند. سنت شکني، نيازمند دريافت شعور اجتماعي بسيار بالاست. آن ها افرادي هستند که نبض جامعه ي پيراموني خود را در دست دارند و با اشرافيت بر تمامي ابعاد روانشناختي انسان‌هاي معاصر خود، سعي بر عبوري هوشمندانه و موثر مي کنند. سنت شکنان، عالمان تاريخ ما قبل از خود هستند. داناياني که به درک صحيح و عميق عرصه مورد تلاش و نظر خود نايل شده و با اعمال دستآوردهاي نوين، سنتي جديد را بر روي ريشه‌هاي اصيل آن فرهنگ به جوانه زدن دعوت مي‌کنند. فرهيختگان متخصص به خوبي از عهده تکامل ميراث گران بهايي به نام فرهنگ برمي‌آيند.

 

ادامه صفحه 1-  فرهنگ براي اشاعه دارايي‌هاي خود، نيازمند زباني براي گفتگوست و انجام اين زبان رسا را به نيکي و نيکويي هنر بر عهده مي‌گيرد.  هنر اصيل هنريست که با ارائه نوستالژي‌هاي فرهنگي و همزاد پنداري‌هاي اجتماعي کهن، سعي به ايجاد بستري براي ورود به جان و روح آحاد جامعه کنوني دارد. انسان‌ها در بطن خود، زيبايي واقعي را شناخته و حفظ مي‌کنند. يکي از اين هنرها که با ذات آدمي سر و کار دارد، هنر والاي موسيقي است. موسيقي گويا زمزمه‌اي نهاني ست که نشاط مي‌آفريند. نشاط را عارفان اشراقي توامان غم و شادي مي خوانند. همه ما در مواجهه با موسيقي‌هاي مختلف، آينه‌دار احساسات دروني و پنهاني‌ترين گفتگوي خود با خود مي‌شويم. بزرگان عرصه ي موسيقي در جهان به خوبي از اين راز کهن آگاه بوده و سعي داشته اند تا در خلوت‌ترين دقايق آدمي، همراهشان باشند و به گفتگو با ايشان بپردازند. هر کشوري بنا به فرهنگ خود داراي آواها و نواهاي متفاوت با ديگر کشورهاست. آواهايي که ريشه در تاريخ بازگو کننده ي رمزگان موجود در آن تاريخ منعکس از هزاره‌هاست. موسيقي اصيل ايراني نيز در ميانه دانايي و حيراني، در گذر عاشقانه‌ها و هجران‌ها، جنگ‌ها و صلح‌ها، دوستي‌ها و دشمني‌ها و هزاران رخنمون اجتماعي و تاريخي موجود در تمدن کهن ايراني، به شخصيت امروزي خود رسيده است. شخصيتي که براي تثبيت آن، هنرمنداني شيدا و فرهنگ مداراني عاشق، بسيار خون دل خورده و ايثارها کرده اند. خطه ي گرگان زمين مفتخر است که زادگاه نامداران بزرگي چون ابوسليک گرگاني - شاعر و موسيقي‌دان قرن دوم - و استاد محمدرضا لطفي است. نگارش در خصوص هنر اين دو نامدار راستين، کاري بسيار سخت است و مي‌بايست متخصصين آگاه به موسيقي اصيل ايراني آن را قلم بزنند. بنا به شنيده‌ها، ديده‌ها و گفته‌هاي شفايي و مکتوب استاد کامل موسيقي ايران، نکونام محمدرضا لطفي مي‌توان گفت که ايشان به درستي شاگردي اساتيد پيشين خود را به اتمام رسانده و سعي کرده تا در پربار نمودن دفتر موسيقي ايران، نقش خود را به نيکي ايفا کند. اين هنرمند شايسته در زيست بومي به نام ايران، نبض جريان‌هاي اجتماعي را به درستي دريافت کرده و بر روي خطوط حامل ذهن و جان مردم، نت‌هاي جديدي را نوشته و به اجرا درآورده است. نت‌هايي که در فرهنگ موسيقايي ايران ثبت شده و با نهانخانه ي مخاطبيني به تعداد يک ملت عجين گشته است. سال‌هايي زياد و پژوهشگراني بسيار لازم است تا به درک درست خدمات او برسيم. دريافت اشتراکات فرهنگي هنري موجود در گذشته و ثبت اثر انگشت خود براي حاضران قدرشناس و آيندگان فهيم، از او اسطوري ساخته است که به راحتي نمي‌توان ناديده‌اش گرفت. خنياگري که شعورش را بارها در بداهه نوازي‌هايش به نظاره نشسته ايم. حيراني جان آگاه که مضرابش پرده دري مي‌کند از سِرّ نهان. او را به آراستگي و شيدايي اش مي‌شناسيم. عارفي عامل که وجودش را وقف حفظ و اشاعه موسيقي اصيل ايران کرد. چه در قدم‌هاي مضراب و چه در قلم‌هاي جاري بر کاغذ. نواخت، نوشت و آموزش داد. خمخانه اي داشت اين آموزگار راستين، آنچنان که هنوز ساغر جانمان را از شراب هنرآموزانش پر مي‌کنيم و سرمست ديدار مي‌شويم. نهال‌هاي ديروز، درختان باروري شده‌اند - آنچنان که او مي‌خواست - که مي‌توان به راحتي در سايه‌سارشان نشست و به گوش هوش شنيد تکرار درس‌هايشان را. لطفي، لطفي براي موسيقي ايران بود. لطفي براي پيوندهاي اجتماعي و بستري براي ثبت تصوير وقايع پيراموني ما به زبان هنر موسيقي. لطفي، دردانه اي بي تکرار است که ديگر زاده نخواهد شد. در دهمين سالروز يادمان کوچ قلندر موسيقي ايراني خواستم تا به خودم و دوستدارانش يادآوري کنم که لطف لطفي را فراموش نخواهيم کرد، همچنان که او ما را فراموش نکرده و نخواهد کرد. باغمزار استاد که مامني براي ديدارهاي هنرمندان و آغازگاهي براي رويدادهاي فرهنگي و هنري شهرمان گرگان است را به همت هم، به پايتخت واقعي نشان لطفي - نخستين و يگانه‌ترين نشان بين المللي هنر ايران - تبديل خواهيم کرد. مطالبه‌گري اين مهم توسط همه فعالان و دغدغه‌مندان، بيانگر درک عظمت به اهتزاز درآوردن پرچم موسيقي فاخر ايران است.  به احترامش برمي‌خيزيم و رهرويي شيدا مي‌مانيم.

 روح بزرگش لبريز رامش و آرامش باد.