فلسفه اي براي زندگي


یاددداشت اول |

 بامسووليت سردبير

 

روزها و شبها مي گذرد و شبکه هاي مجازي مملو از انديشه ها و ديدگاههايي است که گويندگان و توليد گران آن صفحات مي کوشند تا راههاي بهتري براي زندگي به شهروندان بياموزند، بسياري از آنها را قطعا ديده و يا خوانده ايد و يا  ممکن است آنها را دنبال کنيد. علت غايي  چنين توليداتي پيشنهادهاي آنها براي ارايه فلسفه اي از زندگي است که مبتني بر آرامش، آسايش و لذت و رفاه است، برخي به شما معنويت را پيشنهاد مي کنند و برخي ديگر تاکيد بر ابن الوقت بودن دارند و مدام بر لذت بردن آني از زندگي تاکيد مي کنند. در اين ميان مخاطبان در بسياري از اوقات دچار سر درگمي در ازدحام پيام ها مي شوند، آيا بايد به اکنون و لحظه توجه کرد يا بايد به افق هاي دور دست انديشيد و براي دوراني طولاني تر برنامه داشت، اگر بايد در لحظه زندگي کرد، اگر چنين است بايد آينده را چه کرد و اگر بايد به فکر آينده بود، اکنون را  بايد چگونه گذراند. اين سوالات اگر چه ممکن است به ظاهر ساده و سطحي باشد اما بايد قبول کرد که مساله ذهني بسياري از شهروندان است و علت اصلي  آن نيز ضعف مفرط علوم انساني در چند دهه اخير است، ضعف علوم انساني  در کنار فقدان طرح مباحث پايه اي باعث شده است جامعه به روزمره گي گرفتار آيد و با فهم مفهوم زندگي مساله پيدا کند. در چنين شرايطي آحاد شهروندان فلسفه اي براي زندگي ندارند و نمي توانند سوالات ذهني خود و اطرافيان خود را به نحوي قانع کننده پاسخ دهند وقتي نداني از کجا آمده اي ؟ به کجا مي روي ؟ و در ميانه اين دو بي نهايت ازل و ابد براي چه کار آمده اي، بديهي است که چون آفتابگردان در مسير باد بايد به اين سوي و آن سو روي و در نهايت هم افسردگي  نتيجه چنين روز مره گي خواهد بود. در چنين حالي جامعه به سخنان سطحي که خوشي هاي لحظه اي را تجويز مي کند، دل خوش مي کند و بدين سان از انديشه ورزي عاقلانه و نقد خردمندانه دور مي شود، راه رهايي از چنين بن بستي براي هر فرد، رسيدن به فلسفه زندگي است. اگر انسانها در طول زندگي نتوانند به فلسفه خود از زندگي دست يابند تا آخر عمر روي آرامش و آسايش را نخواهند ديد و مداوم چون کشتي بي لنگر اين رو و آن رو مي شوند و براي رسيدن به فلسفه زندگي نيز  بايد با تامل هاي طولاني و مطالعات جدي دانسته هاي خود را بازسازي کرد، تا بتوان کمي به مرحله آدميت نزديک شد.