حضور در لحظه و يا غنيمت شمردن دَم
یادداشت |
نورالدين سن سبلي
يکي از مفاهيم مطرح شده و پر اهميت در ديوان فراغي غنيمت شمردن دَم و اهميت گنج حضور و يا ادراک بُعد چهارم ماده يعني زمان است. مختومقلي در شعر" اليپ قدّينگ دال اولار" مي گويد:
گل اي دوستوم چکمه قايغي غمي سن
آقديرماغيل گوزلرينگدان نمي سن
بو دنياده غنيمت بيل دمي سن
قايغي چکمه يگيت کيشي چال اولار
يعني مي گويد که قدر لحظه ها را بدانيم و درک کنيم که با رفتن ما از اين جهان، فرصت حيات ما از بين مي رود.براي خوب زيستن، زمان ديگري وجود ندارد لذا بايد از لحظه لحظه زندگي بهره مند گشت و شادماني و شکرگزاري را پيشه ساخت.
همانند خيام که مي گويد:
گر يک نَفَسَت از زندگاني گذرد
مگذار که جز به شادماني گذرد
و يا بسان حضرت حافظ که فرمود:
حافظا چون غم و شادي جهان درگذر است
بهتر آن ايت که من خاطر خود خوش دارم
و يا باز حضرت حافظ مي گويد:
وقت را غنيمت دان آن قدر که بتواني
حاصل از حيات اين دم است تا داني
خواجه عبدالله انصاري مي فرمايد:
شب خيز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در بام دوست پرواز کنند
هر جا که دري بُوَد به شب در بندند
الا در دوست را که شب باز کنند...
و يا حضرت سعدي در وصف دَم و دانايان مي فرمايد:
نگهدار فرصت که عالم دمي است
دمي پيش دانا به از عالَمي است
سکندر که بر عالمي حکم داشت
در آن دم که مي رفت عالَم گذشت
آري واقعيت و حقيقت هستي اين است:
وقت غنيمت شمار
ورنه چو فرصت نماند
ناله که را داشت سود؟
آه! کي آمد به کار...
به همين خاطر بزرگان مي گويند که براي رسيدن به عشق حقيقي چهار مرحله وجود دارد:
مرحله ي اول حضور در لحظه و غنيمت شمردن دم
و زمان به عنوان بُعد چهارم ماده؛ زيرا عشق تنها در زمان حال ممکن است که متجلي شود. عشق ورزيدن در گذشته ممکن نيست. ملاقات مرگ و زندگي فقط در يک لحظه روي مي دهد.
مرحله ي دوم رسيدن به عشق است که ياد بگيريم چگونه سموم وجودمان را به شهد تبديل کنيم.
مرحله سوم راه رسيدن به عشق از طريق بخشش و تقسيم کردن است زيرا بخشيدن باعث جاري شدن عشق مي شود. رودخانه اي که سرچشمه ي آن قلب ماست.
چهارمين گام در راه عشق، حسّ هيچ بودن است زيرا به محض اين که فکر کني که کسي هستي،عشق از جاري شدن باز مي ماند.وقتي که خالي هستي، عشق نيز در تو جريان خواهد يافت تا تجربه ي حضور را غنيمت شماري...
آدم اۏغلي، بو دنياده گزر سن
بير گون سنينگ اليپ قدينگ دال اولار
غافل بولما، دۏغري يولدان آزار سن
بلبل کيبي سايران تيلينگ لال اولار
آخرزمان اولسا، فتنهلر تورسا
ظالملار يامانليق مجلسين قورسا
پادشاهلار رشوت ديييپ دم اورسا
فقيرلارا گون نفقه حال اولار
ياغشي يامان، عزّت قيلار بايلارا
فقير و بينوا قالار وايلارا
هر ييگيت کيم، غريب دوشسه جايلارا
حسرت چکر، هر بير ماهي سال اولار
هر کيمسه شريعت يولون بيلمهسه
عالملارينگ سؤزۆن گوزه آلماسا
قيرق ياشيندا کيشي توبه قيلماسا
آنينگ ايشي حيله، مکر، آل اولار
هر ييگيت کيم، غريب دوشسه وطندان
خبر سورار هر بير يولدان اؤتندن
تلموريبان حاجت تيلأر يتندن
حاجتي بيتمهسه، قيل و قال اولار
گل اي دوستوم، چکمه قايغي-غمي سن
آقديرماغيل گوزلرينگدن نمي سن
بو دنياده غنيمت بيل دمي سن
قايغي چکسه، ييگيت کيشي چال اولار
مخدومقلي، نصيحتلار دۆزر سن
خلايقنينگ يۆرَک باغرين ازر سن
ليکن اوزۆنگ دۏغري يولدان آزار سن
رستم اولان بير گون پيرِ زال اولار...